۱۳۹۰/۱۲/۱۸

مصاحبه اختصاصی پایگاه تلاطم با آیدا مهرانی

در پی استقبال دوستان و خوانندگان عزیز و برای ایجاد تنوع بیشتر در موضوعات مطروحه ی مصاحبه ها ، پایگاه اطلاع رسانی تلاطم به سراغ سوژه ای دیگر و شخصیتی متفاوت رفته و تلاش مینماید تا به مسایل حاشیه ای و کمتر مورد توجه دیگر رسانه ها ؛ بپردازد .در اینجا توجه مخاطبین گرامی را به متن مصاحبه جلب مینمایم.

لازم به توضیح است که تمامی اظهارات بی کم وکاست انعکاس دهنده نقطه نظرات مصاحبه شنوندگان بوده وپایگاه تلاطم مسئو لیتی درقبال آنها ندارد:

چیاکوکاکایی: لطفا ضمن معرفی خودتان؛ برایمان بگوئید که چند سال است در اروپا زندگی می کنید وبه چه کاری مشغول هستید؟

با درود وبا تشکر از شما برای مصاحبه

من آیدا مهرانی مدت ۲۴ سال است که در کشور سوئد زندگی میکنم با ورود به کشور سوئد طبق قوانین پناهندگی به فراگیری زبان سوئدی

مشغول شدم وبعد از یکسال به دلیل حرفه معلمی در ایران اینجا هم به طور نیم وقت به شغل معلمی به زبان فارسی ادامه دادم و شبها هم مشغول به درس خواندن شدم چون فرزندانم کوچک بودند ومدت ۱سال مربی کودک و۲ سال کار با جوانان را خواندم مدت ۱۷ سل کار کردم ولی بعلت بیماری آسم وحساسیت شدید وبیماری غش کوتاه مدت باز نشسته شدم ولی خانه نشین نشدم کارهای فرهنگی میکنم و رادیو به زبان فارسی ۲ ساعت در هفته دارم


چیاکوکاکایی: دلایل خروج تان ازایران چه بوده وبا چه مشکلاتی در این مسیر وآن زمان مواجه بودید؟

آیدا مهرانی: دلایل خروجم از ایران به دلیل سیاسی بود بعد از سال ۶۲ تحت تعقیب بودیم ومدت ۵ سال مخفی زندگی کردیم ولی به علت مشکلات به ترکیه رفیم و بعد ازقبولی به سوئد آمدی

در دوره قبل از انقلاب همسرم در زندان بود در اواخر سال ۵۵ از زندان آزاد شد و بعد از انقلاب لیست زندانیان سیاسی به دست رژیم افتاد البته لیست زندانیان در دست انقلابیون بود چون دقیقا یادم میاد که ما به زندان رفتیم زندان اوین واسامی زندانیان را گرفتیم بعد پیروزی انقلاب در زمان نخست وزیری بازرگان تصویب کردند که مبلغ ۱۰۰۰۰۰ تومان به خانوادهای زندانیان سیاسی بدهند وبدین ترتیب لیست زندانیان سیاسی را گرفتند و پولی هم به ما تعلق نگرفت البته دولت بازرگان فقط ۹ ماه طول کشید بعد از شورش به نیروهای انقلابی که طبق آدرس قبلی ما که در خانه مادریم زندگی میکردیم ولی بعد از انقلاب از آن خانه کوچ کردیم در یکی از شبها که در خانه مادرم مهمان بودیم ودختر کوچکم با دختر دايیش برای خرید نان رفته بودند پسر همسایه ما با آن دید کودکا نه اش به دخترم گفت که پدرت خیلی مهم شده وپلیس ها دنبالش هستند میخوان که با کمک پدرت دزد ها را بگیرند من در شرایطی بودم که برادرم زندان بود بعد از شنیدن این سخنان مجبور به فرار از تهران شدیم فردای آنروز پاسداران به خانه ما حمله کردند و با شکستن قفل در خانه را گرفتند و سپس به منزل مادرم رفتند پدرم مسافرت بود از مادرم سراغ همسرم را گرفتند مادرم گفت خبری از ما ندارد وآنها گفتند که دامادش همسر من کودکی را در اتوبان کرج بچه ای را زیر گرفته وکشته و فرار کرده مادرم گفت بی اطلاع هست ولی آنها آنجا ماندند یادم نمیاد چند مدت مادرم با زرنگی کارت پایان یاد گیری اسلحه من را قایم کرد وبه دست آنها نیفتاد مدت ۶ سال پنهان در جا های مختلف زندگی کردیم با شرایط بسیار سخت آنها دنبال ما بودند و مرتب نامه به آدرس مادرم میفرستادند که برای پاره ای از مذا کرات به زندان اوین برویم سر انجام بعد از اینکه همیشه تحت تعقیب بودیم و دچار استرس زیاد وپیدا کردن آدرس جدید و لو دادن همسایه ها همسرم شبانه از ایران فرار کرد وبعد از ۳ روز به ترکیه رفت و ما هم بعد ۶ ماه وارد ترکیه شدیم و بعد از ۶ ماه زندگی در آنکارا با قبولی در یو ان به سوئد آمدیم


چیاکوکاکایی: لطفا از پیشینه مبارزات، فعالیتهای سیاسی و گرایشات فکری تان صحبت کنید؟

آیدا مهرانی: قبل از انقلاب سال ۵۷ من با سازمان فدایی خلق کار میکردم البته رابطه نزیکی با مجا هدین خلق داشتم که متا سفانه کشته ویا اعدام شدند تا قبل از انقلاب ما روحیه ضد امپریالیستی داشتیم ما در شرایطی زندگی میکردم که عصرا رتبا طات نبود وکامپیوتر هم نبود ما در آن زمان که به نظر من خفقان زیاد بود وخواندن هر کتابی هم جرم بود زندگی میکردیم یادم میاد که برای نوشتن کتاب چه باید کرد لنین شاید ۱ ماه طول کشید که نوشتم قبل از انقلاب من معلم ابتدایی میدان غار مولوی خزانه فرح آباد مولوی بودم شرایط بد زندگی شاگردانم که اکثرا در شرایط بسیار سختی بودند پدر معتاد و مادر یا کلفت یا به ناچار تن فروش میکردند واکثر شاگردانم که بیش از ۱۰ سال نداشتند کار میکردند در این شرایط بود که من روحیه انقلابی پیدا کردم و فکر میکردم باید کاری کرد در دوران قبل از انقلاب دوستی داشتم که کارگر چاپخانه بود و تفکر ی داشت وبسیار به هم نزدیک بودیم قبل از انقلاب بعد از انقلاب از من خواست که او با حزب توده فعالیت می کند و بهته که من هم به حزب بپیوندم من هم پذیرفتم ودر یک روز به دفتر حزب رفیتیم و در آنجا گفتند که ۲ نفر باید تايید کند بد آقایی را معرفی کرد به نام آصف رزم دیده و من ویکی از دوستانم وارد حزب شدیم بعد از آن حسن گفت که من با تشکیلات دموکراتیک زنان کار کنم من هم فعالیتم را شروع کردم وبیشتر در خاک سفید به زنان درس می دادم ودر عرض ۱ سال فعال انجمنهای منطقه بودم ومورد اطمینان البته حسن در سال ۶۱ دستگیر شد واعدام شد بعد ز یورش به نیروای انقلابی سران حزب دستگیر شدند وی بدنه حزب لو نرفت من که جزو شرق تهران بودم لو نرفتم ولی بدلیل شرایط همسرم که در زندان نامش را گفتند ما مجبور به کوچ کردن شدیم بعد از آمدن به سوئد فقط با حزب توده ایران در جشن ها کمک میکردم ولی متاسفانه این رفقا با دید زن ستیزی که دارند منظورم حزبی های سوئد هست که من شرم میکنم که در کنار آنها باشم تصیم گرفتم که فقط برای مبارزه رهایی زنان کار کنم مدت ۱۵ سال برای پناهندگان کار کردم


چیاکوکاکایی: آیا شما بعوان یک زن با این تفکر موافقید که؛ جنبش ها و فعالیتهای آزادیخواهانه زنان همواره زیر مجموعه های وابسته به احزاب و گروههای سیاسی اپوزیسیون بوده که احیای حقوق از دست رفته ی زنان در جامعه و حکومت مرد سالار را در اولویت داشته و سرنگونی حاکمیت فعلی کمتر مد نظر قرار گرفته است؟

آیدا مهرانی: من به جنبش زنان طور دیگری نگاه می کنم بعد از انقلاب سال ۵۷ وضیعت جامعه ا یرا ن از نظر اقتصادی وفرهنگی وسیاسی دچار دگرگونی بسیار شد مسلما در چنین وضعیتی زنان مورد ستم قرار مگیرند امروزه نقش زنان در مبارزه با دیکتاتوری وشرکت زنان در جنبش ومبارزات خستگی ناپذیر زنان بر علیه استبداد زن ستیز ولایت فقیه مورد ستایش همگان قرار گرفته واین شکل مبارزه دور از هر گونه گرایش فمنیستی بوده علل نابرابری زن ومرد تسلط مردان بر زنان نیست ونباید درحول محورجنسی کردن دور زد مسلما جامعه پدر سالاری مثبت نیست وزنان را به بردگان تبدیل می کند ولی برای رهایی از تبعیضات جنسی و اجتمای مبارزه متحد ومشترک لازم هست واینکه فکر کنیم زنان یک ساز مان مستقلی تشکیل بدهند و حقوق از دست رفته خود تنهایی بدست بیاورند غیر علمیست دیدگآهای متفاوتی در مورد وضعیت زنان وجود دارد که در زندگی ما تاثیرد ارد عده ای فکر می کنند که که زنان در ساختار اجتماعی ناتوانند از بدو تولد ما رو به ۲ بخش تقسیم میکنند مثل کارهای دخترانه پسرانه که ما فقط کار ظریف میتوانیم انجام دهیم ولی می بینیم تو اروپا زنان تریلی هم میرانند و می بنیم که در این ساختار دیگر جامعه به مرد زن و کار مردانه وزنانه تقسیم نمیشود ودرا ینجاست که میفهمیم میشود آن سنت قرون وسطایی را ازبین برد در سال ۵۷ شاید ما در زیر چتر اپوزیسیون بودیم ولی در این ۳۰ سال زنان جایگاه وشعار اصلی خودشون را پیدا کردند دیگه گذشت آن دوران که آموزش دیدیم حق پدر حق مرد حق شوهر ودولت الآن یشتر تحصیل کرده ها زن هستند در مبارزات تاریخی دیدیم که تغیر وضع موجود همیشه به علت فعا لیت زنان بوده است به نظر من ما زیر چتر اپوزسیون قرار نمیگریم ولی در کنار آنها با مبارزه مشترک خواهان برابری زن ومرد هستیم


چیاکوکاکایی: در شرایط کنونی ولزوم ایجاد اتحاد و هماهنگی بین نیروهای آزادیخواه و مبارزین سرنگون طلب اپوزیسیون ایرانی در تبعید؛ سازمان مجاهدین با معرفی مریم رجوی بعنوان رئیس جمهورمقاومت و گروه های سلطنت طلب و مشروطه خواه با محوریت قرار دادن رضا پهلوی؛ برنامه راهبری وهدایت اپوزیسیون را در سر می پرورانند شما در این خصوص چه فکر می کنید؟

آیدا مهرانی: اصل دموکراسی این هست که اگر رهبری باید انتخاب بشود باید با رای مردم باشد سازمان مجاهدین بدون نظر خواهی وهمه پرسی رئیس جمهوری انتخاب کردند وین سازمان جایگاه مردمی ندارد ودر جنگ ایران وعراق در کنار صدام قرار گرفت وجایگاه خود را در بین مردم از دست داد وخود ازمان مخالف ولی فقیه هست ولی خوشون بدون نظر خواهی از مردم رئیس جمهور منتخب خود را به مردم تحمیل کردند

رضا پهلوی که در خارج از کشور طرف دارانش به ۲گروه تقسیم میشوند گروه اول که نظام شاهنشاهی را قبول دارند ولی مشروطه دموکراتند که در ایران پایگاهی ندارند

گروه دوم که به استبداد سلطنتی معتقد هستند واین خود دیکتاتوری هست چه فرقی زندگی یک خانواده با دیگران دارد این گرو ها در بین مردم جایگاهی نخواهند داشت چون در بین مردم نبودند

ومردم آنها را نمیشنا سند ودر کنار مردم نبودند باید کسانی انتخاب شوند که مردم آنها را بشناسند و مرد دیگر نمی پذیرند که که از خارج با کمک کشورهای دیگر برای ملت رئیس جمهور تحمیل کنند


چیاکوکاکایی: با توجه به جمعیت قابل توجه کردها در ایران، سوابق مبارزات آزادیخواهانه ی مردم و احزاب ناسیونالیست کردی؛ و تعداد قابل توجه مخالفین وابسته به احزاب اپوزیسیون کرد که هم اینک بخش اعظم آن در کردستان عراق مستقر می باشند؛ آینده پس از سرنگونی رژیم فعلی، نوع حکومت مطابق با خواسته های اقوام وملیت های مختلف ایرانی؛ و بخصوص میزان مطالبات کردها را در اداره کشورو حکومت چگونه ارزیابی می کنید؟

آیدا مهرانی:مسئله خلق کرد برای من مسله ملی خلق کرد مطرح هست وخود مختاری با یک برنامه دمکراتیک برای خلقها به عقیده من آمریکا سعی کرد که با ایجاد تفرقه بین خلق کرد منافع خود را در منطقه تآمین کند و از طرف دیگر رژیم ولایت فقیه هم با سر کوب وسیاست ضد مردمی خود در داخل ایران ومنطقه به این اختلافات دامن می زنند به اعتقاد من ضرورت وحدت همه خلقها در یک کشور واحد

امکان پذیر هست و بهترین راه حل برای خلق کرد خو دمختاری فرهنگی و ملی لازم در اقتصاد کشور بستگی به نیازمندیهای واحد قومی من خواهان یک ایران دمکراتیک که خواسته های همه خلق ها را تضمین کند می باشم...

۱۳۹۰/۱۰/۲۲

مصاحبه اختصاصی پایگاه تلاطم با هوشنگ امیر احمدی

پایگاه اطلاع رسانی تلاطم: ، برحسب رسالت ژورنالیستی خود که همانا بیطرفی ، امانتداری و انعکاس دیدگاه های متفاوت در حوزه های سیاسی – اجتماعی ایران و منطقه میباشد ؛ این بار به سراغ شخصی رفته که طی سالهای اخیر نه تنها از خبرسازترین شخصیت های سیاسی ایرانی قلمداد شده بلکه حاشیه های مربوط به موضع گیری ها و اظهار نظراتش گاها" از اصل موضوع مهمتر و برجسته تر تعریف شده است ...

" هوشنگ امیر احمدی "استاد دانشگاه راتگرز، دانشگاه ایالتی نیوجرسی و مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه این دانشگاه و همچنین بنیانگذار و رئیس شورای آمریکائیان و ایرانیان. میهمان مصاحبه ی پیش روی شماست :
لازم به توضیح است که تمامی اظهارات بی کم وکاست انعکاس دهنده نقطه نظرات مصاحبه شنوندگان بوده وپایگاه تلاطم مسئو لیتی درقبال آنها ندارد:

چیاکوکاکایی: قبل از هر چیزی میخواهیم آقای دکتر امیراحمدی آنچنان که هستند خودشون رو به خوانندگان معرفی کنند از اینکه اصالتا اهل کجای ایران هستند ؟ چطور شد که به خارج از ایران رفتند؟

هوشنگ امیر احمدی: من خود را شخصیتی خود ساخته میدانم. نه آقازاده هم و نه شاهزاده. بلکه شهروندي معمولي که از بطن مردم برخاسته و روي پاي خود ايستاده است. در يک خانواده زمين دار متوسط در شهرستان زيباي تالش (بخش شاندرمن) در ساحل خزر متولد شدم و تحصيلات ابتدايي خود را در همان جا ( روستاي شيخ نشين) و در مدرسه اي که اهدايي پدربزرگم بود، به اتمام رساندم. براي تحصيلات متوسطه به اجبار در يازده سالگي خانواده خود را ترک کردم و به شهرستانهاي ماسال و بعد رشت رفتم. با پذيرفته شدن در کنکور چند دانشگاه ايران، رشته کشاورزي در دانشگاه تبريز را انتخاب کردم و به اخذ مدرک مهندسي کشاورزي نائل شدم. سالهاي دانشگاه تبريز در ميان هموطنان غيور آذري مملو از خاطرات فعاليتهاي درسي، ضد ديکتاتوري، اعتصابات دانشگاهي، و شور و حال جواني بود.

بعد از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه به خدمت سربازي رفتم و در لباس افسري سپاه ترويج و آباداني در شمال کشور به خدمتگزاري به روستاييان زحمتكش منطقه لاهيجان و سياهکل مشغول شدم. اين دوره با جنبش چريکي ضد حکومتي 1350 سياهکل مصادف شد. در همين سالها، با الهام از اين مبارزات به شعرگويي و قصه نويسي روي آوردم. بعد از پايان دوره سربازي، در کارخانه قند بروجرد استخدام و به خدمتگزاري به کشاورزان زحمتكش استان لرستان مفتخر گرديدم. سپس به استخدام سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران در آمدم و به طور داوطلب کار در کارخانه قند ياسوج در کهکيلويه و بوير احمد، که عقب مانده ترين منطقه کشور بود، را براي خدمت به مردم شريف و ستمديده بويراحمدي، لر و قشقايي انتخاب کردم. دستاوردهاي من در اين کارخانه، به ويژه براي کشاورزان زحمتکش منطقه، جزيي از افتخارات خدمتگزاري من به ملت شريف ايران است.

در خلال اين سالها بود که به فکر ادامه تحصيل به منظور اندوختن دانش بيشتر و افزايش کارايي خود افتادم. آغاز کار حزب رستاخيز و فشار سازمان امنيت بر روي کارمندان ارشد دولت، مبني بر عضويت اجباري در اين حزب يا ترک وطن، عزم مرا براي ادامه تحصيل در خارج از کشور راسخ تر کرد. متعاقبا" در سال 1354 به آمريکا عزيمت کردم. در آمريکا موفق به دريافت مدرک فوق ليسانس در رشته مديريت صنعتي و بعد مدرک دکترا در رشته برنامه ريزي و توسعه بين المللي از دانشگاه معروف کرنل در ايالات نيويورک شدم (سال 1361). در خلال تحصيلات دوره دکترا و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358 با شور و حالي وصف نشدني به ايران برگشته و خود را به سازمان گسترش براي ادامه خدمت به ملت و انقلاب معرفي کردم که متاسفانه مدير عامل جوان و افراطي وقت به من گفت که "نيازي به تحصيلکرده آمريکايي نيست". اگر چه من از شنيدن اين جواب متاثر شدم، علت آن را درک ميکردم. آمريکا يک ديکتاتوري را به ايران تحميل کرده بود و اين باعث رشد شديد فرهنگ آمريکاستيزي به يادگار مانده از حزب توده شده بود. اين بار با وجداني راحت تر به آمريکا برگشتم و تحصيلات دوره دکتراي خود را تکميل کردم.

من هم اکنون در دانشگاه راتگرز، دانشگاه ايالتي نيوجرسي، به تدريس و تحقيق مشغولم. ضمنا" مُديريت مرکز مطالعات خاورميانه اين دانشگاه را نيز عهده داربوده ام. من بنيانگذار و رئيس شوراي آمريکائيان و ايرانيان هستم. تاليفات من شامل بيش از بيست و پنج کتاب، از جمله پانزده عنوان در مورد رابطه ايران و آمريکا، و بيش از دويست مقاله علمي و مردمي است که عمدتا" به زبانهاي انگليسي و فارسي در خارج و داخل کشور منتشر شده اند. از جمله اين نوشته ها عبارتند از: "انقلاب و گُذار اقتصادي: تجربه ايران"، "منطقه درياي خزر بر سر چند راهي: عرصه اي نو براي انرژي و توسعه"، "جزاير کوچک، سياستهاي بزرگ: تنب و ابوموسي در خليج فارس"، "ايالات متحده و خاورميانه: جستجو براي يافتن افقهاي جديد"، "ايران پس از انقلاب"، "ايران و جهان عرب"، "بازسازي و ديپلماسي منطقه اي در خليج فارس"، "توسعه شهري در جهان اسلام"، "جامعه سياسي، جامعه مدني، و توسعه ملي"، و "ابزارهاي توسعه صنعتي: تداوم و گسست". من در بسياري از کنفرانسها در اروپا، آمريکاي شمالي، آسيا، آمريکاي لاتين، آفريقا، و خاورميانه شرکت جسته ام. نوشته هايم به زبانهاي روسي، آلماني، فرانسه، چيني، ژاپني، کره اي، اسپانيولي، و عربي ترجمه و منتشر شده اند. من به عنوان مشاور با دولتها و مؤسسات خصوصي گوناگون از جمله بنياد آقاخان، بانک جهاني، و سازمان ملل همکاري داشته ام. ضمنا" نظرات من در مورد مسائل اقتصاد سياسي و توسعه و همچنبن سياست آمريکا در قبال ايران و خاورميانه در رسانه هاي عمومي از قبيل راديوها، تلويزيونها، و روزنامه هاي بين المللي در آمريکا، اروپا، و ساير نقاط دنيا به طور مستمر منعکس ميشوند. وبالاخره، من طي اين سالها مشاور و راهنماي دانشجويان دکترا و فوق ليسانس زيادي از ايران و ديگر کشورهاي درحال توسعه بوده ام. تعداد زيادي از دانشجويانم هم اکنون استاد دانشگاه در کشورهايشان هستند.

در ميان نوشته هاي من، دو کتاب افتخار آميز با عناوين "جزاير کوچک، سياستهاي بزرگ: تنب ها و ابوموسي در خليج فارس" و "منطقه درياي خزر بر سر چند راهي: عرصه اي نو براي انرژي و توسعه" وجود دارند که مستقيما" از منافع ملي ايران در رابطه با جزاير ايراني در خليج فارس و رژيم حقوقي درياي خزر دفاع ميکنند. یکی دیکر از کارهای ارزشمند من تشکيل "مرکز تحقيق و تحليل مسائل ايران" بود که در سال 1360 با همکاري جمعي از دانشگاهيان و فعالين سياسي در آمريکا به وجود آمد. در دوران مديريت من بود که مرکز، تعدادي از فرهيختگان فرهنگ، ادب، و تاريخ ايران را، براي اولين بار بعد از انقلاب، به آمريکا آورد. احمد شاملو، هوشنگ گلشيري، عبدالحسين زرينکوب، خانم هما ناطق، محمود دولت آبادي، منوچهر آتشي، و محمد علي سپانلو از جمله اين بزرگان هستند. از جمله خدمات ديگر من به ايران عزيز مي توان به شرکت من در بازسازي بعد از جنگ، طرح بحث جامعه مدني، و فعاليت در سنگر رابطه ايران و آمريکا اشاره کرد. من در زمان جنگ صدام حسين با ايران، به جبهه هاي جنگ براي بازديد از خرابيها و کمک به بازسازي مناطق جنگزده شتافتم؛ در حالي که جنگ ادامه داشت من به کمک دانشگاه تهران و مسئولين کنفرانسهاي بازسازي، از آبادان، خرمشهر، اهواز، حميديه، سوسنگرد، هويزه، دزفول، شوش و ساير مناطق جنگزده ديدن کرده و براي بازسازي آنها تحقيقات دامنه داري انجام دادم. در ميان ايرانيان خارج از کشور کسي به اندازه من در مورد وسعت خرابيهاي جنگ و طرحهاي بازسازي تحقيق نکرده و يا مطلب منتشر نکرده است.

من اولين ايراني خارج از کشور بودم که شروع رشد و شکوفايي قريب الوقوع جامعه مدني در ايران را پيش بيني کردم و اثرات سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آن را، طي چندين مقاله علمي، که در مطبوعات ايران و خارج از کشور منتشر شدند، تشريح کردم. بعدها وقتي که جناب آقاي محمد خاتمي رئيس جمهور جامعه مدني در ايران شدند، من طي چند نوشته از جمله يک کتاب به نام "جامعه سياسي، جامعه مدني و توسعه ملي" خطرات سياسي کردن جامعه مدني در حال رشد را در غياب يک جامعه سياسي يادآور شدم. من اعتقاد دارد که اين در هم آميختگي دو جامعه سياسي و مدني، در کنار عدم توفيق دولت اصلاح طلب در عادي کردن رابطه با آمريکا، عمده ترين عامل به بن بست کشيدن پروژه اصلاحات و توسعه ملي گرديد.

در سنگر رابطه ايران و آمريکا، بازهم من اولين ايراني بود که لزوم و اهميت عادي سازي اين رابطه را براي افزايش قدرت ملي و پيشرفت ملت ايران علنا" ابراز کردم و فعاليتهاي سازمان يافته ای را با تاسیس شوراي آمريکاييان و ايرانيان آغاز کردم. از افتخارات من در چهارچوب فعاليتهاي اين شورا، عذر خواهي خانم مادلين آلبرات، وزير امور خارجه وقت آمريکا، از ملت ايران به دليل سياستهاي غلط گذشته آمريکا از جمله کودتا بر عليه دولت ملي مرحوم دکتر محمد مصدق، و پشتيباني آمريکا از ديکتاتوري محمد رضا شاه پهلوي است. شورا همچنين باعث لغو تحريمهاي دولت آمريکا بر روي فرش ايران و برخي کالاهاي کشاورزي شد. همچنين شورا براي اولين بار بعد از انقلاب باني گردهمايي و گفتگو بين رئيس مجلس وقت ایران آقای مهدی کروبی و تعدادي از نمايندگان ملت ايران با تعدادي از نمايندگان کنگره آمريکا بود. نقشه حمله به ايران قبل از عراق در دستور کار بود و اقدامات اين شورا باعث شد که ايران از دستور کار خارج شود.

من در زمينه مديريت استراتژيک تحصيلات عاليه و تجربه عملی دارم و بر این اساس بود که خود را کانديد رياست جمهوري در سال 1384 نمودم. در اين برهه حساس از زمان، حل معضلات ايران نه تنها به يک برنامه عمل واقع گرا نياز دارد بلکه يک مديريت استراتژيک شايسته نيز ميطلبد. از نظر من شخصي که در مقام رياست جمهوري ايران قرار مي گيرد بايد داراي ويژگيهاي مديريتي زير باشد: اول، بايد سابقه خودسازي و جامعه سازي داشته و به سياست به عنوان يک امر اجتماعي و عام المنفعه معتقد باشد و سابقه اش نيز اين را نشان دهد. دوم، بايد موضع و چشم انداز درستي از مسائل روز داشته باشد و بتواند راه حل کم هزينه، معقول، و موثر، عرضه کند. سوم، بايد هم خطرات آينده را ببيند و پيشگيري كند و هم فرصتهاي آينده را ببيند و از آنها استفاده كند. چهارم، بايد داراي روحيه آشتي جويانه، ملي، و مستقل بوده، دموکرات، عدالت جو، و واقع گرا باشد. و پنجم، بايد يک وجهه بين المللي داشته باشد و يا حداقل شناخت جهاني از ايشان، در سطح قابل قبولي باشد. مردم ايران ديگر به انقلابي گري، شعارها، و ايدولوژي افراد اعتنايي نمي کنند بلکه به دستاوردها، بينش، برنامه عمل، و تواناييهاي مديريت استراتژيک آنها توجه دارند.

چیاکوکاکایی: جناب امیر احمدی دوست داریم مختصری از شورای ایرانیان و آمریکاییان تحت ریاست شما برامون توضیح دهید که ابتدا وعلت تشکیل این انجمن به کی وچه عاملهایی بر میگردد؟

هوشنگ امیر احمدی: بنيان اوليه شورا در سال 1990 گذاشته شد ولي از سال 1997 با نام فعلی خود فعاليت مي‌كند. از همان آغاز دو هدف اصلي را مورد توجه قرار ‌داديم. هدف اول ايجاد درك درست و متقابل بين كشورهاي ايران و آمريكا البته با تاكيد بر مردم دو كشور بود. هدف دوم هم ايجاد بستر لازم براي گسترش فعاليت‌هاي سياسي ايرانيان مقيم آمريكا در بخش سياسي جامعه آمريكا بود. ايرانيان در آن سال‌ها در بخش اقتصادي فعاليت‌هاي چشمگيري داشتند و ما مي‌خواستيم انها در بخش سياسي آمريكا هم توفيق‌هايي بيابند. اين تلاش‌ها باعث شد تحولات خوبي در اين بخش ايجاد شود. نه‌تنها امریکائیان ایرانی تبار را تشويق میكرديم در سياست آمريكا مشاركت بيشتري داشته باشند بلكه مي‌خواستيم جلوي هرگونه تبعيض عليه ايرانيان مقيم آمريكا را هم بگيريم. سعي كرديم در چهارچوب‌های قانونی در موارد خاص از حقوق آنها دفاع كنيم. بطور خلاصه، شورا در واقع پیش تاز و بنیان گذار دو فکر عادی سازی رابطه ایران و امریکا و افزایش نقش ایرانیان در سیاست امریکا است.

شورای فقط روي ايرانيان تاكيد نكرد بلكه از آمريكايي‌هايي هم كه دوست ايران بودند و از نظر تجاري يا دانشگاهي علاقه‌مندي‌هايي داشتند كمك خواستيم. آنها دوست داشتند ايران و آمريكا روزي دوباره ارتباطات قوي برقرار كنند. برخي از آمريكايي‌هاي برجسته را دعوت كرديم كه به اين هدف كمك كنند مثل اقای سایروس ونس که وزیر امورخارجه اقای رئیس جمهور جیمی کارتر بود و در رابطه با حمله دولت کارتر به طبس برای آزاد کردن گروگانهای امریکائی در ایران استعفا داده بود. هدف شورا چيزي فراتر از مذاكره بین دو کشور بود و هست. ما در واقع براي ايجاد درك بهتري بين دو كشور و در جهت بهبود روابط بین دو ملت تلاش مي‌كرديم. روابط بين دولت‌ها را خود دولت‌ها مي‌توانند برقرار كنند. شورا نمي‌خواست خارج از چهارچوب‌ سیاست های جمهوري اسلامي از مذاكره بین دولت‌هاي دو كشور دفاع كند. ما در این مورد و به عنوان يك سازمان غيردولتي به تصحيح درك دو دولت توجه داشتيم. در رابطه با دوملت اما کار ما کمی فرق میکرد. اینجا ما میخواستیم هم درک بهتر بشود و هم رابطه. فکر ما این بود که عادی شدن رابطه دو ملت به عادی شدن رابطه دو دولت کمک خواهد کرد. براستی چرا بايد مردمي كه مي‌توانند همزيستي مسالمت‌آميز داشته باشند، با هم قهر و نزاع کنند؟

چیاکوکاکایی: چنانکه همگی مستحضر هستیم عملکردهای این شورا وشخص شما موجب مخالفتها وانتقادات بی شماری هم از داخل نظام جمهوری اسلامی ایران وهم اپوزسیون بیرون از نظام شده است. جوابیه شما به این جریانات مختلف چی هست؟

هوشنگ امیر احمدی: شنیده ام ولی اهمیت نمیدهم چون به عنوان یک ایرانی وطن پرست بدنبال منافع ایران هستم و برای چنین کاری هم لازم نیست از کسی اجازه بگیرم یا بترسم. من اینها را که علیه من لجن پراکنی میکنند یک عده ادم بی فرهنگ، مغرض، حسود، کوته نظر و گاها ضد ایران میدانم. عده ای هم مشکل ایدئولوژیکی دارند و یا با رابطه در اساس مخالف هستند. فرض كنيد كه اميراحمدي دلال و واسط برقراري روابط است. اگر این حضرات با اصل رابطه مشكل نداشته باشند و مشکلشان فقط من هستم پس چرا خودشان وارد این میدان نمیشوند؟ پس جرا این حضرات با رابطه مخالفت میکنند. من برای اتهاماتشان ارزشی قایل نیستم چون انها را ادمهای منصف و جدی ای نمیدانم. بخشی از انها جنگ طلب هم هستند و عده دیگری این روزها اعلامیه های جور واجور علیه جنگ مبیدهند. اینها اکثرا نادانان شرمنده ای هستند که حالا از ترس ملت ایران اعلامیه های ضد جنگ میدهند. اتهام میزنند که من از کمپانیهای نفتی پول گرفته ام. این هم دروغ است. من برای خودم از هیچ کمپانی نفتی ای یک شاهی دریافت نکرده ام. اگر کسی مدرکی دارد رو کند. امریکائیها در این نوع موارد جمله خوبی دارند وان اینست که: "یا نشان بده یا خفه شو." تمام منابع مالی و فعالیت های شورا هم شفاف اعلام شده اند. شورا از کمپانی ها (منجمله نفتی ها)، بنیاد ها و افراد خییر کمک دریافت میدارد همانطور که همه موسسات غیر دولتی امریکائی دریاف میکنند. متاسفانه بعد از جریان ملی شدن نفت و سرنگونی آقای مصدق، نفت در ایران سیاسی شده و کمپانی های نفتی هم اهریمن! شورا هرگز یک شاهی هم از دولت امریکا کمکی دریافت نکرده است.

این را هم یادآوری کنم که راديو و تلويزيون‌هاي فارسي زبان لس‌آنجلس و مجاهدین از يك طرف و روزنامه كيهان چاپ توپخانه و متحدینش از سوي ديگر اتهامات مشتركي بمن مي‌زنند. اين نشان مي‌دهد كه مشكل آنها با من نيست بلكه با رابطه ايران و آمريكاست. هر دو گروه به دو دلیل متفاوت این رابطه را نمیخواهند. رادیکال های اسلامی ایران میترسند که این رابطه به حکومت اسلامی صدمه بزند در حالیکه گروه های مخالف دولت اسلامی فکر میکنند که ایجاد این رابطه نظام را تثبیت و پایدارتر میکند. بی جهت نیست که یکی مرا به "براندازی نرم" و ان دیگری مرا به "لابی گری برای حکومت اسلامی" متهم میکند. واقعیت این است که این اتهامات کلا واهی هستند همانطور که اتهام انها به من مبنی بر اینک از کمپانیها نفتی برای خودم پول دریافت میکنم بی اساس است. این را هم اضافه کنم که من هم مثل بقيه ايراني‌ها حق دارم راه زندگي خودم را خودم انتخاب كنم. يكي تجارت را انتخاب مي‌كند، يكي دزدي را، یکی تقلب و دروغ‌گويي در سياست را، و يكي هم مثل من کار دانشگاهی را و در کنار ان فعالیت برای صلح سازی و عادی کردن روابط دو ملت ایران و امریکا را. تصادفا بخشی از کسانیکه به من اتهام پول گرفتن از کمپانیهای نفتی را میزنند، خود از نا مشروع ترین منابع غربی پول دریافت میکنند. اين نوع برخوردهای غیر متمدنانه را بايد كنار گذاشت، و روشنفكران و روزنامه‌نگاران ما نبايد خود را درگير اين بحث‌هاي مبتذل كنند. بايد مدرن‌تر به قضايا نگاه كرد و مقايسه‌هاي بين‌المللي داشت.


چیاکوکاکایی: با توجه به نوع فعالیتهای شما برای ایجاد پل ارتباطی میان دولت آمریکا ونظام جمهوری اسلامی ایران این سوال پیش میاد که جناب امیر احمدی نماینده کدام یک از جریانات داخلی نظام جمهوری اسلامی ایران میتواند باشد؟ یا نه آقای امیر احمدی از طرف نهادهایی وابسته به دولت آمریکا اقدام به چنین عملکردهایی پیوند ساز نموده است؟

هوشنگ امیر احمدی: من سعی داشته ام بين دو كشوري وساطت كنم كه از سابقه طولاني روابط غير دوستانه برخوردار بوده اند و به تعبير سيد محمد خاتمي رئيس‌ جمهوري پيشين ايران، ديوار بلندي از بي‌اعتمادي بين آنها وجود دارد. در اين ميان ‌بطور طبيعي با اين اتهام مواجه مي‌شوم كه یا نقش دوگانه‌اي را ايفا مي‌كنم و یا بقول شما باید به نمایندگی از جناح یا جناهائی در یکی از دوطرف فعال باشم. متاسفانه این طرز تفکر در بین بخشی از دو طرف که مخالف رابطه هستند وجود دارد. خوشبختانه بخش عمده ای از سران دو دولت نه تنها به من شکی ندارند که همکاری نزد یک هم میکنند و از مشوقین من بوده اند. واقعیت این است که هر دو دولت مرا بخوبی مشناسند و با سوابق من اشنائی کامل دارند. با این وجود اين نگراني برای سوء تفاهم بسيار جدي بود و من از طریق شفاف سازی فعالیت، منابع مالی، نظرگاها و ارتباطاتم تا حدی این نگرانی را کاهش داده ام. ضمنا چون هدف بسيار بالا و بزرگي را دنبال مي‌كنم این مشکلات مرا وادار به رها کردن هدف نمیکند. براي يك كار بزرگ بايد هزينه هم داد. من سختي كار را به خوبي پيش‌بيني مي‌كردم ولي چون به راستي حركت و درستي خود اعتماد داشتم، نگران سنگ‌پراني‌ها و اتهامات نبودم و چربی آزار و اذيت های احتمالی براي اين كار بزرگ و دشوار را هم پيشاپيش به تن خود ماليده بودم. من بابت سختی‌های زیادی كه در اين مسير کشیده ام، متاسف نيستم، چون معتقدم كار خوبي براي كشورم انجام داده ام. براي راه طي‌شده تاسف نمي‌خورم و اگر دوباره متولد شوم، باز هم حركت 25 سال اخير را تكرار مي‌كنم. به شما اطمینان بدهم که من و یا دوستان من در شورا نماینده هیچ جناحی در هیچ طرفی نیستیم و من و شورا کاملا مستقل عمل میکنیم.

چیاکوکاکایی: با توجه به اینکه انجمن ایرانیان و امریکائیان بخش ایرانی آن مفهوم هویتهای مختلف ملیتی ومذهبی جداگانه موزائیکی ایران رو در بر میگیرد آیا در این انجمن هیچ یک از این هویتها جداگانه به عنوان طیفهای مختلف ایرانی حضور دارند؟ اگر نه چرا سعی در جذب این طیفهای مختلف نشده است؟ اصلا امکانش هست؟

هوشنگ امیر احمدی: اول روشن کنم که شورا یک سازمان ایرانی نیست. شورا حتی سازمان امریکائیان ایرانی تبار هم نیست. شورا یک سازمان امریکائی است و شورای ملت امریکا و ملت ایران است و حالا این ملتها از هر قوم و مذهب و ادئولوژی ای که بخواهند باشند. اعضای رهبری شورا هم اکثرا امریکائی هستند تا امریکائی-ایرانی. ترکیب اعضاء هیئت مدیره شورا شامل طیف وسیعی از نیروها است. ما در رهبری شورا زن و مرد داریم، مسلمان، مسیحی، یهودی و بهائی داریم، سیاه پوست و سفید پوست داریم، و در میان ایرانیان هم ما طیف های گوناگونی که از مناطق مختلف کشور هستند را داریم. البته همیشه موفق نبوده ایم که توازن کامل تری را بوجود بیاوریم. با این وجود افتخار داریم که بیش از هر سازمان ایران و امریکائی از گوناگونی استقبال کرده ایم.

چیاکوکاکایی: آقای امیر احمدی چقدر توانسته اند که در انجام فعالیتهاشون موفق عمل کنند وبر نامه های این شورا را به انجام کار نزدیک کنند؟

هوشنگ امیر احمدی: برخي از مخالفان حكومت ايران و برخي از جريان‌هاي مخالف مذاكره در دو كشور، منجمله لابی اسرائیل، مانع موفقيت كامل اين شورا شدند ولي در عين حال ما به دستاوردهاي مهمي رسيديم. مهم‌ترين اين دستاوردها عذرخواهي خانم مادلین آلبرايت وزير امور خارجه وقت دولت رئیس جمهور ویلیام كلينتون از مردم ايران برای كودتاي 28 مرداد 1953 و نقش آمريكا در جنگ ايران و عراق بود. شورا همچنین توانست تحريم‌هاي پسته، فرش، مواد غذايي و بهداشتي را تا حدود زيادي بردارد. همین جا این را هم اضافه کنم که شورا توانست وضعیت نه جنگ و نه صلح را در فضائی که اکثرا جنگ طلب بودند را هم حفظ کند. ما ده ها سناتور و نماینده مجلس امریکا را با خود همراه کردیم و بین انها و همقطاران ایرانیشان ملاقات ها و دیدارهای زیادی گذاشتیم، مثل دیدار آقای مهدی کروبی که رئیس مجلس بودند با بعضی سناتور ها و نمایندگان گنگره امریکا در شهر نیویورک در سال 2002. در عید همان سال، معاون فعلی رئیس جمهوری امریکا، آقای جوزف بایدن، که انوقت رئیس کمیته روابط خارجی سنا بود در کنفرانس شورا پیشنهاد کرد که بین دو مجلسین ارتباط گفتگوئی برقرار بشود. وقتي كار شورا را شروع كرديم، حتي پنج درصد از مردم و حاكمان ايران و آمريكايي‌ها به درستي اين مسير اعتقاد نداشتند ولي الان 80 حدود درصد مردم ايران و اکثریتی از مردم امریکا اين ارتباط را مي‌خواهند و به همزيستي مسالمت‌آميز دو كشور تمايل نشان مي‌دهند. البته با توجه به اينكه دولت و بخشي از ملت به اين مساله توجه كمي نشان مي‌دادند بسياري از نتايج بهتري كه پيش ‌بيني مي‌كرديم به دست نیامد. در رابطه با افزایش شرکت سیاسی ایرانیان امریکا هم توفیق های زیادی داشتیم که شرح انها در فرصت این مصاحبه نمیگنجد.

چیاکوکاکایی:دوست داریم که از جریاناتی بگویید که هم از طرف نهادهای حکومتی ایران وهمچنین آمریکا با شما موافق بوده ویا با عمل شما مخالف بوده اند؟ علت عکس العمل این جریانات مختلف چه چیزی بوده است؟

هوشنگ امیر احمدی: دشمنان رابطه با امریکا از نیروهای متفاوتی تشکیل میشوند. مهم تریم مشکل این رابطه دیدی است که انقلابیون مذهبی از ایت الله خمینی به ارث برده اند. ایشان گفته است که امریکا گرگ است و ایران میش. خوب. بین گرگ و میش واضح است که نمیشود ارتباط ایجاد کرد. تصمیم برای رابطه با امریکا در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است و آقای احمدی نژاد مجری هستند و اقای خامنه ای هم پیرو بی چون و چرای مرحوم خمینی است. متاسفانه اقای احمدی نژاد در باره امریکا یک موضع متضاد میگیرند: از یک طرف تند حرف میزند و از طرف دیگر هم پیشنهاد گفتگو میدهد. این است که ایشان در رابطه با امریکا به بن بست رسیده اند. فعلا فقط رهبری نظام میتوانند این بن بست را باز کند. در همین حال، سابقه تاريخي دو كشور و حتي برخي منافع متضاد، امكان دوستي ميان اين دولت‌ها را کاهش میدهد. جمهوري اسلامي ايران و دولت ايالات متحده، هر كدام راهي را براي آينده بشريت پيشنهاد مي‌كنند كه با راه‌حل كشور مقابل، در تضاد و تقابل است. ايران و آمريكا كشورهايي هستند كه در سياست خارجي به ترويج گفتمان‌ محوري خود اهميت زيادي مي‌دهند. اين دو كشور مانند چين نيستند كه اقتصاد را محور ديپلماسي خود قرار داده باشند. در حاشیه این دو دیدگاه نیروهای سومی هستند که در رابطه خراب کاری میکنند. مثل اسرائیل، برخی کشورهای عربی (مخصوصا عربستان و امارات) و مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی. حتی اروپائی ها هم دوست این رابطه نیستند. انها بهمراه چین و روسیه خواهان ایرانی هستند خالی از رقابت امریکا.

در این میان بهترین دوستان رابطه ایران و امریکا مردم ایران و مردم امریکا هستند. بیش از 80 درصد ایرانیان و بیش از نیمی از امریکائیان میخواهند این رابطه عادی شود. واقعيت اين است كه ملت ايران از تحريم، دعوا و فحش‌كاري خسته شده است. با روحيه بشردوستانه‌اي كه ايرانيان دارند، برايشان خوشايند نيست كه تروريست خطاب شوند. بخشي از اين مشكل‌ها ريشه در مناسبات ايران و آمريكا دارد. به تبع اين وضع، بعضی از دولتمردان هم تمايل به حل مشكل دارند ولی بشرطی که عزت و احترام ایران و منافع ملی اش حفظ بشود. هرچند مسئولین کشور ممكن است در سخنراني‌هاي رسمي مواضع ضدآمريكايي اتخاذ كنند ولي آنها در جای مناسب آمادگي خود براي گفت‌وگو را هم اعلام كرده‌اند. بواقع همه روساي جمهور سال‌هاي اخيراز حل مشکل رابطه استقبال کرده اند. هاشمي رفسنجاني وقتي رئيس‌جمهور بود به كمپاني‌هاي آمريكايي به‌ويژه در صنعت نفت، قراردادها و پروژه‌هاي بزرگي را واگذار و یا پیشنهاد كرد. راه حل ایشان بیشتر اقتصادی بود. خاتمي هم سعي كرد اين راه را ادامه دهد و روی مراوده های فرهنگی تکیه کرد. احمدي‌نژاد هم الان سعي دارد گام‌هايي را بردارد و بین ایدئولوژی و سیاست، بازیهای متضادی میکند. البته برخي مسائل وجود دارد كه باعث پرده‌پوشي‌هايي در اين زمينه مي‌شود ولي تمايل به آمريكا در بين مسوولان ايراني روز به روز بيشتر مي‌شود. یادمان نرود که هر وقت سفير يا مسئولي از ايران فرار مي‌كند، راه آمريكا را در پيش مي‌گيرد! معناي اين اتفاق آن است كه علاقه به آمريكا در بين آنها از قبل وجود داشته است ولي تا زماني كه مسئوليت داشتند، اين تمايل را مخفي مي‌كردند. تا به حال مسئولی به چين يا روسيه پناهنده نشده و یا نرفته است! فرزندان مسوولان هم وقتي مي‌خواهند سفر خارجي بروند و یا در خارج درس بخوانند، گزينه اول آنها امریکا و بعد انگلستان است.

چیاکوکاکایی: به نظر شما امکان تغییر رفتار در سیاستهای داخلی وخارجی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد با توجه به ماهیت کنونی نظام و وجود قانون اساسی فعلی؟

هوشنگ امیر احمدی: البته هیچ چیز غیر ممکن نیست. حتی در چهارچوب همین قانون هم میشود تغییراتی انجام داد البته نه ساختاری بلکه اصلاحاتی نیمبند. در ربطه با مشکل ایران و امریکا قانون اساسی مشکل خاصی ایجاد نکرده است. میراث فکری ایت الله خمینی راه را بسته است. با این وجود میشود راه هائی را یافت اما دارد بسرعت دیر میشود و باید شدیدا نگران اینده این رابطه بود. دشمنی ایران و امریکا خسارات گاها جبران ناپذیری به ایران و همه ایرانیان در همه جای دنیا زده است. از صدماتی که مستقیم و غیر مستقیم به کشور وارد امده است (مثلا خسارات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و یا خسارات ناشی از عدم عبور لوله های نفت و گاز اسیای مرکزی و قفقاز از سرزمین های ایران) که بگذریم، امروز فقط 14 کشور در دنیا ایرانیان را بدون ویزا میپذیرند (این رقم برای امریکا 130 و برای کشور مسلمان مالزی 120 است). و بیشتر انهائی هم که به ایرانیان ویزا میدهند بدترین اهانت ها را بر انها سر مرزها روا میدارند. دولت ادعا دارد که دشمنی با امریکا و تحریم ها باعث خودکفائی ایران شده است. این ادعا حتی اگر درست هم باشد سئوال اساسی این است که چرا ما ایرانی ها باید از راه دشمنی و نه دوستی با کشور های پیسرفته به خود کفائی برسیم. تصادفا اکثر کشور هائی که به خودکفائی و توسعه با دوام در این سه دهه گذشته رسیده اند تماما از مسیری صلح امیز تر به این نتایج دست یافته اند. نظیر مالزی، کره جنوبی، چین، هند و تایوان. متاسفانه نمیدانم چرا ما ایرانی ها باید همیشه مدل های متفاوت با دنیا را بکار بگیریم.

جمهوری اسلامی لازم نیست که با امریکا "دوست" بشود. انچه بنظر من ضروری مینماید این است که انها روابطشان را "عادی" کنند. مثل رابطه غیر دوستانه ولی عادی ای که بین امریکا و شوروی سابق بود. این هم یادمان باشد که ایران و امریکا بین خود منافع مشترک زیادی دارند. اینطور نیست که این دو کشور در همه زمینه ها منافع متضاد داشته باشند. مثل سرنوشت ایرانیان و مسلمانان در امریکا که تعدادشان دائما در حال افزایش است. یا جریان نفت و امنیت خلیج فارس. از این نوع زمینه های منافع مشترک زیاد هستند. متاسفانه هر دو کشور روی منافع متضاد فقط تکیه میکنند و به همین دلیل هم نتوانسته اند حتی در ابتدائی ترین سطح هم با هم به توافقی برسند. ضرب المثلی میگوید که اگر بخواهی کسی را دشمن بکنی حتما موفق میشوی. این همان کاری است که هر دو کشور در این سه ده گذشته کرده اند.

خوشبختانه دشمنی ایران و امریکا انقدر هم "دیرینه" نیست که بعضی ها فکر میکنند؛ دورانهای همکاری هم بین انها زیاد بوده است. تا قبل از کودتای 1953 نقش امریکا در ایران در مجموع مثبت بود. امریکائیها از انقلاب مشروطیت حمایت کردند (حتی یک "شهید" بنام هاوارد باسکرویل دادند)، بعد از انقلاب مشروطیت در سروسامان دادن به سیستم های مالیتی و اقتصادی ایران کمک کردند، با کوشش انگلیس و روسیه برای تقسیم ایران بین خود مخالفت نمودند، و به احمد قوام کمک کردند تا توانست با دیپلوماسی نیروهای شوروی را از گیلان ( بعد از جنگ جهانی اول) و از اذربایجان (بعد از جنگ جهانی دوم) بیرون کند. حتی قبل از کودتای 1953 امریکا کوشش کرد که بین دولت مصدق و انگلیسی ها سر جریان ملی کردن نفت میانجیگری کند (مثلا راه حل 50 در صدی را به دو طرف پیشنهاد داد که متاسفانه مصدق نپذیرفت). مشکل بعد از کودتا شروع شد. ان کودتای انگلیسی-امریکائی ( ونه فقط امریکائی)، که متعاقب رد پیشنهاد 50 درصدی و پایان گرفتن دیپلوماسی اتفاق افتاد، به دیکتاتوری شاه و بعد به انقلاب اسلامی منجر شد و این تغییرات در کنار گروگان گیری در تهران تاریخ روابط ایران و امریکا را بکلی دگرگون کرد. هنوز هم کودتا و گروگانگیری دو ستون اصلی مشکلات ایران و امریکا هستند.

در همین حال، جهانی شدن همه ملتها را وابسته متقابل کرده است. مرزها دارند از بین میروند و ملتها بسرعت در هم ادغام میشوند. این جبر زمان ما شده است. فرار از جهانی شدن در دراز مدت ممکن نیست. بنابراین ملت ها مجبورند راهای همزیستی را با هم پیدا کنند حتی اگر بعضی از انها با هم دشمنی و یا رقابت داشته باشند. رابطه ایران و امریکا یک روزی عادی خواهد شد. این حرف من نیست بلکه حرف رهبر نظام است که گفته اند ایران و امریکا همیشه دشمن نخواهند ماند. البته وقتش باید برسد و من فکر میکنم که دارد به ارامی میرسد وشاید هم دیر شده است. از طرف دیگر، حتی وقتی هم که وقتش برسد، ایران و امریکا لازم نیست با هم یک رابطه دوستانه داشته باشند. آنچه مهم است این است که رابطه شان عادی و منطقی باشد.

مثال مناسب براي درك اين رابطه عادی ولی غیر دوستانه، همان روابط شوروي و آمريكا در جنگ سرد است. در آن سال‌ها بزرگترين سفارت خانه شوروي در واشنگتن و بزرگترين سفارت خانه ايالات متحده در مسكو بود. ما هشت سال با عراق صدام حسين جنگيديم ولي سفارتخانه‌هاي دو كشور را حفظ كرديم. روابط ديپلماتيك جزو دستاوردهاي تاريخي و تمدنی بشر است و به همين دليل حتي در زمان جنگ‌ها هم دولت ها روابط دیپلوماتیک را حفظ مي‌كنند. رابطه ديپلماتيك جدا از نقش پيشگيرانه‌اي كه در قبال جنگ‌ها دارد، مي‌تواند از عميق‌تر شدن دشمنی ها و کج فهمی ها هم جلوگيري كند. من معتقدم ايران و آمريكا مي‌توانند مانند شوروي و آمريكا دشمن هم باشند ولي در عين حال روابط ديپلماتيك داشته باشند. اين روش مي‌تواند مانع از سوءاستفاده دشمنان مشترك ايران و آمريكا شود. همين امر است كه برخي مسوولان آمريكايي و ايراني را به فكر مذاكره مي‌اندازد.

چیاکوکاکایی: آقای امیر احمدی چقدربا سیاستهای خارجی نظام اسلامی ایران در سطح منطقه موافق هستند مخصوصا سیاستهای این نظام در کشور عراق ونوع تعامل آن با جریانات مختلف این کشور؟








هوشنگ امیر احمدی: من در باره وضعیت داخلی عراق و دسته بندی های سیاسی ان اطلاعات ناقصی دارم و نمیخواهم در این باره اظهار نظری بکنم. واقعیت این است که عراق هنوز یک پدیده کامل نیست و تا این کشور شکل نهائی و ثابت خودش را بگیرد هنوز وقت زیادی مانده است. خروج نیرو های امریکا از عراق حتما نقطه عطفی خواهد بود و من اعتقاد دارم که متعاقب ان باید منتظر حوادث سریعی در عراق بود. حتما نیروهای متخاصم سعی خواهند کرد در غیاب امریکا برای خودشان جایگاه مطمئنی کسب کنند و این میتواند به یک جنجال سیاسی جدید در عراق منتهی شود. در رابطه با سیاست خارجی جمهوری اسلامی باید بگویم که این سیاست روی سر خودش قرار دارد. باید هرچه زودتر برگردد روی پاهایش. الویت این سیاست خارجی که فلسفه وزارت امور خارجه شده است، اول کشورهای همسایه، دوم کشور های اسلامی، سوم کشورهای منطقه، چهارم کشور های فرامنطقه (اروپا)، و بلاخره پنجم دنیای ماورای آبها (یعنی امریکا) بوده است. این یعنی سیاست خارجی را روی سرش قراردادن! اگر قرار بود این سیاست روی پاهایش باشد باید از پنجم شروع میکردیم و به اول میرسیدیم. خوب مشکل با امریکا مانع شد و هنوز هم هست. بیدلیل نیست که سیاست خارجی ما در هیچ دوره ای در بعد از انقلاب بطور رضایت بخشی موفق نبوده است. ایران بیشترین مشکل را همیشه با همسایگان و مخصوصاً همسایگان مسلمان خود داشته است و کماکان دارد. دلیل آن هم این است که اولا، مشکلات تاریخی و سرزمینی وجود دارد، ثانیاً، درون دین اسلام دودستگی سنی و شیعه هست، وثالثاٍ، اکثراین کشورهای همسایه و اسلامی دست نشانده های غرب، مخصوصاً امریکا، هستند و استقلال عمل ندارند. آنها حتی اگر بخواهند با ایران رابطه دوستانه هم داشته باشند، غرب نمیگذارد.

برای مثال، اگر ایران با امریکا مشکل نداشت، امارات هرگز بحث جزایر را با این حرارت و وقاحتی که مطرح میکند، نمیکرد؛ آذربایجان در باره رژیم حقوقی دریای خزر اینقدر بی پروا و پر مدعا نمیشد؛ و لوله های نفت و گاز از قفقاز و آسیای میانه حتماً از طریق ایران به آبهای آزاد وصل میشدند. اگر در منطقه موفقیتی هم عاید ایران شده، مثلاً درعراق و افغانستان، عمدتاً از حماقت غرب و امریکا بوده است تا از هوشمندی رهبران حکومت ایران. این موفقیت ها هم عمدتا صوری هستند و نه واقعی چون هر دوی این کشورها در اشغال امریکا هستند. اینرا هم بگویم که ایران، علیرغم مشکلات زیاد، توانسته است عمق استراتژیک خود در منطقه را با اتحاد و همکاری با نیروهای ضد غربی- اسرائیلی افزایش دهد. گرایش به شرق هم اندکی کمک کرده ولی درد سرساز هم بوده است. آقای خاتمی سعی کرد با نادیده گرفتن امریکا، این سیاست را از اروپا شروع کند که موفق نشد چون اروپا هم به شکلی هنوز زیر نفوذ امریکا است! در دنیای بعد از جنگ جهانی دوم، اروپا هرگز نتوانسته است یک مشکل جهانی را در غیاب امریکا حل و فصل کند. اروپا تا حداقل 15 سال آینده هم هنوز دنباله روی امریکا خواهد بود. تمام پیشبینی های علمی نشان میدهند که علیرغم اینکه قدرت حاکمیت امریکا بر جهان بطور نسبی درحال نزول است، حد اقل تا حدود سال 2025 کماکان بزرگترین قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی دنیا خواهد ماند. چند سال پیش میگفتند ژاپن از امریکا جلو خواهد افتاد. دیدیم که نشد! حالا میگویند چین جبران ژاپن را خواهد کرد! این هم میتواند خیال باطلی باشد.

چیاکوکاکایی: اصلا آقای امیر احمدی چه دیدگاهی نسبت به نظام سیاسی موجود درعراق دارند با توجه به ماهیت فدرالی بودن این نظام؟ آیا شورای ایرانیان و آمریکاییان تحت ریاست شما نظر خاصی در مورد نظلم فدرالی عراق وتهدیدهای احتمالی آن در مورد ایران دارد؟







هوشنگ امیر احمدی: شورا در این امور دخالتی ندارد و موضع هم نمیگیرد. شورا روی رابطه با امریکا متمرکز است. من در رابطه با مسائل قومی در ایران زیاد نوشته ام. شاید بیش از هرکس دیگری. ایران و عراق کشورهای کثیرالاقوم هستند و اقوام با زور به همه نچسبیده اند. البته ایران خبلی بیشتر از عراق قوم دارد. من خودم از قوم تالش هستم ک زبان و فرهنگ خاص تالشی خودش را دارد. با این وجود اقوام برتر و دولت های مرکزی بسیار به اقوام کوچکتر و حاشیه ای مثل کردان شریف ما اجحاف کرده اند. این اجحاف بهمراه هویت قومی باعث خواست های خودگردانی اداری شده است و میشود. این خواست بحق است. هم در عراق و هم در ایران. اما این را هم اضافه کنم که من مطمئن نیستم که با فدرالیسم بشود به این اجحاف قومی پایان داد. درواقع در هیچ کجای دنیا، فدرالیسم راه حل مشکل قومی نبوده است بلکه یک نظام اداری غیر متمرکر است. اکثر کشور هائی که فدرال هستند اصلا مشکل قومی ندارند و انها که مشکل قومی را حل کرده اند اصلا از نطام فدرالیسم استفاده نبرده اند. ایران بطور سنتی از فدرالیسم میترسد چرا که انرا متاسفانه در ارتباط با مشکل قومی مطرح کرده اند. باید بین فدرالیسم و قوم جدائی فکری ایجاد کرد و بعد به راه حل غیر متمرکز فکر کرد که یک نمونه ان فدرالیسم است. کشور سوئد راه دیگری را پیدا کرده است که یک نوع سیتم اداری کنترل شده غیر متمرکز است. متاسفانه چون ایران از فدرالیسم قومی میترسد حتما در اینده و هر وقت و هر جا که بتواند برای سیستم فدرال عراق مشکل ایجاد خواهد کرد و انرا اگر بتواند به شکست خواهد کشاند.

چیاکوکاکایی: در آخر میخواهیم شناخت آقای امیر احمدی را درمورد حکومت اقلیم کردستان عراق بدونیم و اینکه نظر شخصی شما در این مورد چی هست؟

هوشنگ امیر احمدی: من متاسفانه در باره حکومت اقلیم کردستان اطلاع زیادی ندارم. متاسفلانه هنوز هم انجا را ندیده ام. پیشنهاد میکنم مرا به انجا دعوت کنید تا از نزدیک انجا را ببینم و در باره شما بیشتر یاد بگیرم. من از اینکه کردها به حکومت خودگردان خود دست یافته اند خوشحالم. انها دهه ها برای این دست اورد تاریخی مبارزه کرده اند. البته حکومت شما هنوز دشمنان قدرتمندی مثل ترکیه و ایران دارد و شاید هم سوریه و روسیه. باید بسیار مراقب باشید و مستقل پیش بروید. هرگونه نزدیکی غیر لازم به کشورهای فرا منطقه ای میتواند مشکل ایجاد کند. کردها باید اول این حکومت نو پا را بخوبی تثبیت کنند و بعد رشد دهند. من برای حکومت اقلیم کردستان بهترین ها را ارزو میکنم.

۱۳۹۰/۰۵/۱۴

چاوپیکه وتنی تایبه تی مالپه ری ته لاتم له گه ل (سه‌لاحه‌دین بایه‌زیدی)

سه‌لاحه‌دین بایه‌زیدی ساڵی 1982 له‌مه‌هاباد له‌دایكبوو، خه‌باتی رۆژنامه‌وانیی به‌بێژه‌ری له‌ڕادیۆ و له‌ساڵی 1999 دا ده‌ست پێكردوه و تا ساڵی 2003 تیایدا به‌رده‌وام بووه، و له‌م گۆڤار و رۆژنامه و سایتانه‌دا به‌ڕه‌سمی كاری كردوه. گۆڤاری ده‌نگێ گه‌ریلا (ئه‌دیتۆر، 2001، چیا)، هه‌فته‌نامه‌ی آلترناتیو ( ده‌سته‌ی نوسه‌ران، 2003 - 2004، چیا)، گۆڤاری ئاواره (سه‌رنوسه‌ر، 2004، ئاڵتاش)، رۆژنامه‌ی ئاسۆ (په‌یامنێر، 2005، سلێمانی)، گۆڤاری ئیستاتیكا (ده‌سته‌ی نوسه‌ران، 2006، سلێمانی)، رۆژنامه‌ی كوردستان راپۆرت (په‌یامنێر، 2006 - 2007، سلێمانی) و هه‌روه‌ها سایتی رێنێسانس (ده‌سته‌ی كارگێڕ، 2006 -2009)، جگه له‌هاوكاری له‌گه‌ڵ رۆژنامه‌و گۆڤاره‌كانی تر. له‌ ساڵی 2008ه‌وه‌ له‌ سویسرا نیشته‌جێیه‌.
ناوبراو به‌ نیگه‌رانییه‌وه‌ ده‌ڕوانێته‌ دۆخی په‌نابه‌رانی رۆژهه‌ڵاتی کوردستان له‌ باشوور و به‌تایبه‌ت له‌ کاتی بشێوی و خۆپیشانداندا. له‌مباره‌وه‌ ده‌ڵێ “له‌ کاتی ئاساییدا، ئێمه‌ رووبه‌ڕووی هه‌ڕه‌شه‌ و گرتن ده‌بووینه‌وه‌ چ چای ئه‌وه‌ی به‌شداری خۆپیشاندان و چالاکی ببین”.

چیاکوکاکایی: ئێوه‌ به‌شێکی به‌رچاو له‌ کاروباری رۆژنامه‌نووسیتان له‌ کوردستانی عێراق تێپه‌ڕاندوه‌ و بێگومان ده‌بێ ئاگاداری بارودۆخی ناوخۆیی و هه‌روه‌ها گۆڕانکارییه‌کانی ئێره‌ بن. سه‌باره‌ت به‌م خۆپیشاندانانه‌ی دوایی به‌ تایبه‌ت له‌ شاری سلێمانی، راتان چییه‌؟

ئه‌و شه‌پۆله‌ ناڕه‌زایه‌تیانه‌ی له‌ باکووری ئه‌فریقا ده‌ستیان پێکرد و ئێستاش به‌رده‌وامن، له‌ ناوچه‌که‌دا به‌ر له‌ هه‌موو ده‌وڵه‌ته‌کان و وڵاتانی دراوسێ، کوردستانی گرته‌وه‌. ئه‌وه‌ وه‌نه‌بێ هۆکاره‌که‌ی داخرانی ئه‌و ناوچه‌یه‌ بێ، به‌ پێچه‌وانه‌وه‌ تا راده‌یه‌ک له‌ کراوه‌بوونی هه‌رێمی کوردستان له‌ چاو دراوسێکانی سه‌رچاوه‌ ده‌گرێ. به‌و مانایه‌، خۆپێشانده‌ر ئه‌و ترسه‌ی له‌ ئێران و سوریا و ئۆردۆن هه‌یه‌تی، له‌ کوردستان نیه‌تی. هه‌رچه‌ند له‌ کوردستاندا، توندو تیژییه‌کی زۆر دژی خۆپیشانده‌ران په‌یڕه‌و کرا، به‌ڵام له‌ گه‌ڵ ئه‌وه‌شدا ڕێگه‌ له‌ میدیاکان و رۆژنامه‌نووسان نه‌گیرا، رووماڵی رووداوه‌کان بکه‌ن، وه‌ک ئه‌وه‌ی له‌ وڵاتانی جیرانی ده‌کرێ. کوردستان چه‌ندین ساڵه‌ له‌ ناوخۆ و ده‌ره‌وه‌ خۆی وه‌ک ئه‌زموونێکی جیاواز نیشان ده‌دا و نیشان ده‌درێ، به‌ڵام دوابه‌دوای چۆنیه‌تی مامه‌ڵه‌کردن له‌گه‌ڵ ئه‌و رووداوانه‌، هه‌ندێک خۆی هێنایه‌وه‌ ریزی ئه‌وان.

چیاکوکاکایی: له‌ یه‌که‌م کاردانه‌وه‌دا، حکومه‌تی هه‌رێم و پارته‌کانی ده‌سه‌ڵاتدار په‌نجه‌ی تاوانیان بۆ بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان و سوپای قودسی سه‌ر به‌ پاسداران راکێشا. تا چه‌ند ئێران ده‌ستی له‌و روداوانه‌دا هه‌یه‌؟

ئه‌گه‌ر هه‌موو که‌س و لایه‌نێک باس له‌ ده‌ستێوه‌ردانی هێزه‌ ئاژاوه‌گێڕ و ئیتلاعاتیه‌کانی ئێران بکا، پارته‌کانی ده‌سه‌ڵاتداری کوردستان نابێ ئه‌و قسه‌یه‌ بکه‌ن، چونکه‌ ئه‌گه‌ر شتێکی واش هه‌بێ، ئه‌وه‌ خۆیان بوون رێگه‌یان له‌ به‌رده‌م ئه‌واندا کرده‌وه‌، ئه‌وه‌ ئه‌وان بوون ئیتلاعات و سوپای پاسدارانیان له‌ کوردستان کرده‌ که‌ڵه‌گا. ئه‌وه‌ یه‌کێتی بوو به‌ رۆژی روون جڵه‌وی هێزه‌کانی ئێران گرت هه‌تا شاری کۆیه‌، ئه‌وه‌ حکومه‌تی هه‌رێم بوو چه‌ند ساڵ له‌وه‌ پێش داڵده‌ی سه‌حرارودی و فه‌رهادیان دا و گۆیا له‌ سه‌ر بانگهێشتی سه‌رکرده‌کانی کورد هاتبونه‌ کوردستان. به‌ کورتی، کام هێز و لایه‌ن له‌ کوردستانی عێراق شک ده‌به‌ی په‌یوه‌ندی دۆستانه‌ی له‌ گه‌ڵ کۆماری ئیسلامی ئێران نه‌بێ. سه‌باره‌ت به‌ په‌یوه‌ندی بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان و ئێرانیش، ئه‌گه‌ر پڕوپاگه‌نده‌یه‌ک نه‌بێ دژ به‌و لایه‌نه‌، ئه‌وا وه‌ک سه‌رجه‌م هێزو حزبه‌کانی دیکه‌یه‌. وه‌ک په‌یوه‌ندی یه‌کگرتو و ئێران، سۆسیالیست و ئێران، کۆمه‌ڵ و ئێران، یه‌کێتی و ئێران. ئه‌مه‌ شتێک نیه‌ دیفاعی لێبکرێ و به‌داخه‌وه‌ هه‌میشه‌ دۆسیه‌یه‌کی ره‌شی حزبه‌کانی باشووری کوردستان بووه‌. به‌ڵام بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان، ئه‌گه‌ر راست بێ و بووبێته‌ ئامێرێک به‌ ده‌ستی ئێرانه‌وه‌، خۆ دروستبوونی کاری ئێران نییه‌. دروست بوونی گۆڕان، به‌رهه‌می هه‌لومه‌رجی کوردستان خۆی بوو که‌ له‌میانه‌ی هه‌ڵبژاردنه‌کاندا وه‌ک هێزێکی ئۆپۆزۆسیۆن هاته‌ ئاراوه‌ و به‌ حوکمی ئه‌وه‌ی رۆحێکی تازه‌ی دا به‌ بوونی ئۆپۆزۆسیۆن له‌ کوردستانی عێراق، به‌ شێوه‌یه‌کی به‌رچاو په‌ره‌ی سه‌ند. له‌باشووری کوردستان ئه‌وه‌ی پێشتر به‌ناوی ئۆپۆزۆسیۆن هه‌بوو، هێزگه‌لێکی کارتۆنی و سازشکار بوون، به‌ڵام گۆڕان به‌ دروشمی رادیکاڵ و ئه‌ده‌بیاتێکی جیاوازه‌وه‌، متمانه‌ی خه‌ڵکی گه‌ڕانده‌وه‌ بۆ ئۆپۆزۆسیۆن.

چیاکوکاکایی: هه‌روه‌ک ئاماژه‌تان پێدا بزووتنه‌وه‌ی گۆڕانخواز و ریفۆرمخوازی “گۆڕان” له‌ سه‌روبه‌ندی هه‌ڵبژاردنه‌ نێوخۆییه‌کانی کوردستانی عێراق دروست بوو و به‌ خێرایی په‌ره‌ی سه‌ند. ئه‌و بزووتنه‌وه‌یه‌ توانی کاریگه‌ریی زۆر بکاته‌ سه‌ر هاوسه‌نگییه‌کان. پێمان بڵێ گۆڕان بۆچی و چۆن دروست بوو و داخوازییه‌کانی چی؟

بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان له‌ نه‌بوون و بۆشایی ئۆپۆزۆسیۆنێکی جدی دا هاته‌ ئاراوه‌. ئه‌و به‌ناو ئۆپۆزۆسیۆنه‌ی تا به‌ر له‌ په‌یدابوونی گۆڕان هه‌بوو، ئیسلامیه‌کان و چه‌په‌کان بوون. به‌ڵام چه‌په‌کان له‌وه‌ مارژیناڵ تر و پاسیڤ تر بوون سیفه‌تی ئۆپۆزۆسیۆنیان پێبدرێ، بۆیه‌ ئیسلامیه‌کان له‌ پێشه‌وه‌ بوون و وه‌ک هێزی سێهه‌م مه‌تڕه‌ح بوون. بزوتنه‌وه‌ی گۆڕان له‌ کاتێکدا پێی نایه‌ مه‌یدان که‌ خه‌ڵک به‌ هیچ شێوه‌یه‌ک متمانه‌ی به‌ ئۆپۆزۆسیۆن نه‌بوو و له‌ راستیدا ناسیاوێکی ئه‌وتۆشی له‌گه‌ڵدا نه‌بوو. بۆیه‌ له‌ سه‌ره‌تادا به‌ چاوی شک و گومانه‌وه‌ سه‌یری کرا و ته‌نانه‌ت به‌ سیناریۆی خودی یه‌کێتی نیشتیمانی کوردستان زانرا. به‌ڵام له‌ ماوه‌یه‌کی کورتدا، بزووتنه‌وه‌ی ئاماژه‌پێکراو به‌ ره‌خنه‌گرتن له‌ ده‌سه‌ڵات، دروشمی به‌ره‌نگاربوونه‌وه‌ له‌ گه‌ڵ گه‌نده‌ڵی، ره‌خنه‌گرتن له‌ کارکردی په‌ڕله‌مان و ...تاد له‌ ماوه‌یه‌کی که‌مدا توانی سه‌رنجێکی زۆر له‌ خه‌ڵک بۆ لای خۆی رابکێشێ و سه‌رکه‌وتنی گه‌وره‌ تۆمار بکات. هه‌ڵبه‌ت له‌ بیرمان نه‌چێ که‌ له‌و ماوه‌یه‌دا، زۆر جار بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان، هه‌مان شێوازی حزبه‌کانی ده‌سه‌ڵاتداری گرتۆته‌ به‌ر و له‌ زۆر حاڵه‌تیش دا نه‌یتوانیوه‌ خۆی له‌ ئه‌ده‌بیاتی ئه‌و حزبانه‌ رزگار بکا.

چیاکوکاکایی: وه‌ک ده‌رده‌که‌وێ پڕۆگرام و دروشمی سه‌ره‌کی گۆڕان، روبه‌ڕووبوونه‌وه‌ دژی گه‌نده‌ڵی له‌ ناو داموده‌زگاکانی حکومه‌ت و هه‌روه‌ها نه‌هێشتنی هه‌ژاریه‌ له‌ ناو کۆمه‌ڵگادا، به‌سه‌رنجدان به‌و به‌شه‌ به‌رچاوه‌ی کوردستانی عێراق له‌ بودجه‌ی ساڵانه‌ی عێراقی فیدڕاڵ هه‌یه‌تی و هه‌روه‌ها مافی وه‌به‌رهێنانی به‌شێک له‌ نه‌وتی ئه‌و وڵاته‌ی هه‌یه‌، بۆچی هه‌ژاری هه‌روا زیاتر په‌ره‌ ده‌ستێنێ و ئه‌و گه‌نده‌ڵییه‌ بۆ دروست بووه‌؟

نه‌بوونی خزمه‌تگوزاری و کۆمه‌ڵێک ده‌زگای چاودێر و دروست به‌ سه‌ر سه‌رفکردنی بوودجه‌ له‌ باشووری کوردستان ئه‌و فه‌وزایه‌ی ئێستای دروست کردوه‌. ئه‌و خزمه‌تگوزارییه‌ که‌مه‌ی ئێستاش هه‌یه‌ به‌شێوه‌یه‌کی نادادپه‌روه‌رانه‌ و له‌سه‌ر بنه‌مای ئینتیمای سیاسی هاوڵاتیانه‌. بۆیه‌ هه‌میشه‌ به‌شێکی به‌رچاو له‌ کۆمه‌ڵگا که‌ له‌ده‌ره‌وه‌ی بازنه‌ی حزبه‌کانه‌، ده‌بێته‌ قوربانی. له‌ کاتێکدا که‌ زۆر که‌س به‌ ده‌ست بێکارییه‌وه‌ ده‌ناڵێنێ، زۆر که‌س به‌ هۆی واسیته‌وه‌ دوو ده‌وام و بگره‌ زیاتریان هه‌یه‌. کێشه‌که‌ له‌وه‌ دایه‌ شه‌رعیه‌تی حکومه‌ت له‌ په‌رله‌مانه‌وه‌ سه‌رچاوه‌ ناگرێ و حزب به‌ که‌یفی خۆی ده‌توانێ ئه‌و سامانه‌ به‌ولا و ئه‌ملا دابدات و له‌ پێناو به‌رنامه‌ و پڕۆژه‌کانی خۆیدا سه‌رفی بکا.

چیاکوکاکایی: به‌ڕای ئێوه‌ ئایا سیسته‌می حکومه‌تی هه‌رێمی کوردستان که‌ له‌ سه‌ر بنه‌مای ده‌سه‌ڵات و حوکمڕانی دوو پارتی سه‌ره‌کی واته‌ پارتی دیموکراتی کوردستان و یه‌کێتی نیشتمانی کوردستانه به‌ڕێوه‌ ده‌چێ، له‌ گه‌ڵ پره‌نسیپه‌کانی دیموکراسی و ئازادییه‌ سیاسیه‌کان یه‌ک ده‌گرێته‌وه‌ یاخود دژی ئه‌م پره‌نسیپانه‌یه‌؟

حکومه‌تی هه‌رێمی کوردستان، حکومه‌تێکه‌ له‌ سه‌ر بنه‌مای رێککه‌وتنی حزبه‌کان و به‌تایبه‌ت ئه‌و دوو حزبه‌ سه‌ره‌کییه‌ی که‌ ئاماژه‌تان پێکرد، بۆیه‌ ئه‌گه‌ر باس له‌ ئازادی و دیموکراسیش بکرێ، پێویسته‌ له‌ چوارچێوه‌ی به‌رنامه‌ و په‌یڕه‌وی ناوخۆی ئه‌و حزبانه‌ باسی لێوه‌ بکرێ نه‌ک له‌ چوارچێوه‌ی په‌رله‌مان و کۆمه‌ڵێک داموده‌زگای یاسایی. په‌رله‌مانی کوردستان هه‌ر له‌ سه‌ره‌تای دامه‌زراندنیه‌وه‌ تا دوایین خولی هه‌ڵبژاردنه‌کان، په‌رله‌مانێکی کارتۆنی بووه‌ و ئه‌و حزب و لایه‌نانه‌ی دیکه‌ش که‌ به‌ناوی ئۆپۆزۆسیۆنه‌وه‌ به‌شداری په‌رله‌مانیان کردوه‌ بچووکترین رۆڵیان نه‌بوه‌ و سێبه‌ری حزبه‌ ده‌سه‌ڵاتداره‌کان بوون. له‌ خولی ئه‌مجاره‌ی په‌رله‌ماندا، گه‌وره‌ترین هه‌ڵه‌ ئه‌وه‌ بوو که‌ ئۆپۆزۆسیۆن متمانه‌ی به‌ حکومه‌ت به‌خشی و ئێستاش داوای هه‌ڵوه‌شانه‌وه‌ی ده‌کا. دیموکراسی و مافه‌کانی تاک و ئازادی سیاسی کاتێک له‌ هه‌رێمی کوردستان سه‌قامگیر ده‌بێ که‌ حزب له‌ حکومه‌ت جیا بکرێته‌وه‌ و حزب ملکه‌چی یاساکانی حکومه‌ت بێ نه‌ک به‌ پێچه‌وانه‌وه‌.

چیاکوکاکایی: راتان له‌ سه‌ر که‌سایه‌تی نه‌وشیروان مسته‌فا چییه‌؟

نه‌وشیروان مسته‌فا، تا به‌ر له‌وه‌ی خۆی وه‌ک که‌سایه‌تیه‌کی ئۆپۆزۆسیۆن نیشان بدا و ته‌نانه‌ت دواتریش، ته‌نیا به‌ سلێمانی و ده‌وروبه‌رییه‌وه‌ به‌رته‌سک بوو و که‌سایه‌تیه‌کی زۆر ناوچه‌یی بوو. له‌ ئاستی ناوچه‌یی و نێونه‌ته‌وه‌ییدا به‌و شێوه‌یه‌ مه‌تڕه‌ح نه‌بوو. له‌ گه‌ڵ ئه‌و لایه‌نگرانه‌ی له‌ ناو یه‌کێتی دا هه‌یبوو، دوو ئه‌وه‌نده‌ نه‌یاری هه‌بوو. به‌جۆرێک نه‌وشیروان مسته‌فا، به‌ به‌رزکردنه‌وه‌ی ئه‌و دروشمانه‌ و هاتنه‌ ناو به‌ره‌ی ئۆپۆزۆسیۆنه‌وه‌ رابردووی خۆی کڕیوه‌. پێناسه‌یه‌کی نوێی له‌ خۆی ئاڕاسته‌ کرد. به‌ڵام تاکوو ئێستاش دردۆنگی و گومان سه‌باره‌ت به‌ که‌سایه‌تی ئه‌و نه‌ڕه‌ویته‌وه‌. هه‌تا ئه‌مدواییانه‌ش به‌ به‌شێک له‌ یه‌کێتی و جۆرێک له‌ سیناریۆکانی یه‌کێتی ده‌زانرا، ئه‌وه‌ش به‌ حوکمی ئه‌وه‌ی ساڵانێکی درێژ هاوڕێ و هه‌ڤاڵی نزیکی مام جه‌لال و یه‌کێک بووه‌ له‌ به‌ڕێوه‌به‌رانی یه‌کێتی نیشتمانی کوردستان. دروست به‌ وێنه‌ی میر حوسێن موسه‌وی له‌ ئێران که‌ له‌ سه‌روبه‌ندی هه‌ڵبژاردنه‌کاندا خه‌ڵک به‌ گومانه‌وه‌ لێیان ده‌ڕوانی و تا ماوه‌یه‌کی زۆریش که‌سایه‌تی ئه‌ویان بۆ روون نه‌بۆوه‌. ئه‌ویش به‌ هۆی ئه‌وه‌ی به‌شێک بوو له‌ سیسته‌م و یه‌کێک بوو له‌ هه‌ڤاڵه‌ دڵسۆزه‌کانی خومه‌ینی.

چیاکوکاکایی: سه‌ره‌ڕای ئه‌وه‌ی پڕوپاگه‌نده‌کانی “بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان” له‌ سه‌رده‌می هه‌ڵبژاردنه‌ نێوخۆییه‌کان و هه‌روه‌ها هه‌ڵبژاردنی په‌رله‌مانی عێراق سنووردار بوو، په‌یوه‌ندی، کۆبونه‌وه‌کان و راگه‌یه‌ندراوه‌کانی ئه‌م بزووتنه‌وه‌یه‌ له‌ لایه‌ن ده‌سه‌ڵاتداران و سیاسه‌تمه‌دارانی سه‌ر به‌ ده‌سه‌ڵات رووبه‌ڕووی هه‌ڵوێست و سه‌رکوت ده‌بێته‌وه‌: گۆڕان خه‌ریکه‌ په‌ره‌ ده‌ستێنێ، ئێوه‌ داهاتووی ئه‌م بزووتنه‌وه‌یه‌ چۆن ده‌بینن؟

بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان، هه‌روه‌ک پێشتر ئاماژه‌مان پێدا له‌ بۆشایی نه‌بوونی ئۆپۆزۆسیۆن دا هاته‌ ئاراوه‌، بۆیه‌ توانی ببێته‌ به‌رده‌نگ بۆ که‌سانی ناڕازی و ئه‌و ده‌نگه‌ به‌ساڵان که‌ڵکه‌ڵه‌ ببوو و نه‌یده‌توانی و بواری ئه‌وه‌ی نه‌بوو خۆی نیشان بدا، به‌جارێک خۆی له‌ ده‌وروبه‌ری بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان دا دۆزییه‌وه‌। زۆر که‌سیش هه‌ن ناڕازین، به‌ هۆی جوراوجۆر ناتوانن به‌شداری بزووتنه‌وه‌که‌ بن، به‌ڵام به‌جۆرێک هاوسۆزن له‌ گه‌ڵیدا। بۆیه‌ له‌ نزیکه‌وه‌ و به‌ هه‌ستیارییه‌وه‌ ده‌یشۆپێنن و له‌ ژێر کاریگه‌ری ئه‌و گوتاره‌ دان و سۆزه‌کی پشتیوانی له‌ به‌رنامه‌ و کارکردی بزووتنه‌وه‌ی گۆڕان ده‌که‌ن। کوردستان له‌ دوای راپه‌ڕینی 91ه‌وه‌ ئۆپۆزۆسیۆنی به‌ خۆیه‌وه‌ نه‌بینیوه‌، بۆیه‌ شتێکی سه‌یر نییه‌ به‌ هۆی نه‌بوونی ئه‌زموونه‌وه‌، نه‌توانێ وه‌ک ئۆپۆزۆسیۆنی وڵاتانی دیکه‌ به‌ ئه‌رکی خۆی هه‌ستێ، به‌ڵام گومان له‌وه‌ دانییه‌ له‌و ماوه‌یه‌دا، کوردستانی له‌ بێده‌نگی و مردووییه‌وه‌، کرده‌ وڵاتێکی زیندوو و هه‌روه‌ها جموجوڵیشی به‌ هه‌ر دوو حزبی ده‌سه‌ڵاتدار به‌خشی بۆ ئه‌وه‌ی بکه‌ونه‌ خۆ و هه‌ر چه‌ند که‌میش بێ، هه‌ندێک ببزوێن।

چیاکوکاکایی: ئێوه‌ به‌ ره‌گه‌ز ئێرانین و به‌شێکی زۆر له‌ چالاکیه‌ رۆژنامه‌نوسیه‌کانتان په‌یوه‌ندی به‌ ئێرانه‌وه‌ هه‌بووه‌. هه‌ندێک باس له‌ تێڕوانینی خۆتان بکه‌ن سه‌باره‌ت به‌ ده‌سه‌ڵاتی کۆماری ئیسلامی، بزووتنه‌وه‌ی چاکسازی و ویستی خه‌ڵک له‌ ئێراندا.

له‌وڵامی پرسیاره‌که‌تدا پێمخۆشه‌ ئه‌وه‌ بڵێم هیچ شتێک نییه‌ من و ئێرانی بوون به‌ یه‌که‌وه‌ ببه‌ستێته‌وه‌، هیچ کات هه‌ست به‌وه‌ ناکه‌م که‌ ئێرانیم و ناخۆشترین شت یان ته‌نانه‌ت جنێو ئه‌وه‌یه‌ یه‌کێک سیفه‌تی ئێرانی بوون به‌ سه‌ر مندا بسه‌پێنێ، ئه‌وه‌نده‌ی به‌ رووداوه‌کانی سلێمانی، هه‌ولێر، دیاربه‌کر و گه‌ڤه‌ر ده‌هه‌ژێم، روداوه‌کانی تاران و دیکه‌ی شاره‌کانی ئێران کارم تێناکا. بۆیه‌ باشتر وایه‌ بڵێین زۆربه‌ی ئه‌و کارو چالاکیانه‌ی ئه‌نجامم داون په‌یوه‌ندییان به‌ دژایه‌تی ئێرانه‌وه‌ هه‌بووه‌. له‌ سه‌رجه‌م ئه‌و سایته‌ و ناوه‌نده‌ رۆژنامه‌نووسیانه‌ی تێیاندا کاریشم کردوه‌، هه‌وڵمداوه‌ رووماڵی ئه‌و رووداو و گۆڕانکارییانه‌ بکه‌م که‌ په‌یوه‌ندییان به‌ کوردستانی گه‌وره‌وه‌ هه‌یه‌. له‌ناو زۆربه‌ی ئه‌و سایت و ناوه‌ندانه‌ی رۆژهه‌ڵاتی کوردستان دا که‌ ئێرانیچێتی ده‌که‌ن یان هه‌موو نیگایان له‌ سه‌ر رۆژهه‌ڵاتی کوردستانه‌، رێگایه‌کی سێهه‌مم هه‌ڵبژاردوه‌ که‌ ئه‌ویش کارکردنه‌ بۆ ناوه‌ندێکی نه‌ته‌وه‌یی. به‌ڵام سه‌باره‌ت به‌ بزووتنه‌وه‌ی چاکسازی و ویستی خه‌ڵک له‌ ئێراندا پێموابێ ئه‌وه‌ باسێکه‌ و زۆر هه‌ڵده‌گرێ. ئه‌و بزووتنه‌وه‌یه‌ که‌ بێگومان ده‌بێ مه‌به‌ستتان بزووتنه‌وه‌ی سه‌وز بێ، رێگه‌یه‌کی زۆر دووباره‌وه‌بوو ده‌پێوێ و هێدی هێدی خه‌ڵک نائومێد و جاڕز ده‌کا. بزووتنه‌وه‌یه‌کی ئیعترازی له‌ رۆژگاری ئه‌مڕۆدا، ئه‌گه‌ر پێی نایه‌ ساڵێک و دوو ساڵه‌وه‌، ئیدی له‌ ماکی خۆی دوور ده‌که‌وێته‌وه‌. بزوتنه‌وه‌ی ئیعترازی ئێران ده‌بێ سه‌یری خه‌ڵکی میسر، لیبیا و ته‌نانه‌ت شاری سلێمانی بکه‌ن که‌ له‌ماوه‌ی چه‌ند هه‌فته‌دا، زۆر ده‌رئه‌نجامی گرنگیان ده‌سته‌به‌ر کرد. به‌کورتی، من ئه‌و بزووتنه‌وه‌یه‌ به‌ بزووتنه‌وه‌یه‌کی ماڕژیناڵ و هه‌لپه‌رست ده‌زانم.

۱۳۹۰/۰۱/۰۴

مصاحبه اختصاصی پایگاه تلاطم با ابراهیم الف


مصاحبه اختصاصی تلاطم با " ابراهیم – الف " : یه آدم معمولی


بعد از حدود دو سال همکاری با دوست عزیزی که مسئول وبلاگ " تلاطم " بوده و انجام چندین مصاحبه با شخصیت های مختلف سیاسی و مدنی ؛ تحلیل ها و مطالبی را انتظار داشتم در پاسخ ها ببینم که ندیدم । از آنجایی هم که در نقد نویسی پیشرفت قابل ملاحظه ای پیدا کرده بودم و در حوزه های سیاسی و مدنی به کارهای تحقیقی می پرداختم ؛ این عطش و حسرت بیشتر آزارم میداد । این شد که به همکارم پیشنهاد یک مصاحبه با خودم را دادم و او نیز استقبال نمود . امیدوارم مطالب ، تحلیل ها و پیشنهادات مطروحه در این مصاحبه ؛ بازخورد خوبی پیدا کرده و بتواند راهگشا و چاره ساز مشکلات پیرامون مان گردد :


چیاکو کاکایی: اینجا در سلیمانیه ؛ دور از خانواده و تنها چه میکنید ؟

این سوالی هست که طی سه سال گذشته بسیار از من شده و من نتوانستم کامل ، درست و قانع کننده به آن پاسخ بدهم ।ناآشنایی و عدم اعتماد به پرسش کننده ،احساس ناامنی درشرایط تهدیدآمیز و عدم نیاز به وجود پاسخی روشن در زمان و مکان خود ؛ باعث میشد که از این سوال بگذرم . اما بنابر آنچه در تیتر مصاحبه عنوان شد بهتر است از این سوال به سلامت عبور کنم : برخلاف اکثر دوستان ، من یک فرد سیاسی نبودم و به دلیل مبارزات سیاسی یا تعقیب دستگاه قضایی رژیم به اتهام " جرم سیاسی " از ایران فرار نکردم . به دو علت آستانه ی صبر و تحملم لبریز شد و گریختم . اول مشکلات مالی بود که گریبانم را به سختی گرفته بود : بدهی و مشکل حقوقی با دو روزنامه ی مطرح ، گرفتاری چند نزول خور سمج که عرصه را مرتب تنگ تر میکردند ، بی کاری متناوب و جابجایی های هر ساله ی محل سکونت ، ساده گی و بی تجربه گی در تجارت و امور اقتصادی ، داشتن دوستان و همکاران و شرکای سودجو و فرصت طلب ، فشارهای مسئولیتی خانواده ، نداشتن پشتوانه و حمایت کننده ؛ ... تنها گوشه هایی از مصیبت ها و رنج هایی بود که گرفتارشان بودم و این روزمرگی مرا از هر چه بودم و می خواستم باشم به سرعت دور میکرد . دوم تحولات فکری و رشد دیدگاه های اجتماعی ام بود که به اصلی ترین دغدغه ی دوران زندگیم تبدیل گشت . فشار ظلم حاکمیت ، اختناق و خفقان شدید رژیم ، جنایت ها و خیانت ها ، اضمحلال فرهنگی و اجتماعی ، سلطه ی خرافات و باور های غلط مذهبی-سنتی بر آحاد مردم ، آزار و تهدید و شکنجه ی جوانان مستعد و پرانرژی که تنها گناهشان آزادیخواهی بوده و در نهایت گام نهادن به آینده ای تاریک و پرابهام ؛ باعث شد از شرایط موجود و نوع زندگی ام و اجبارها و باید ها و نباید ها ؛ خسته شوم و فرار را بر قرار ترجیح دهم . سخت بود اما انجام شد . کاشانه ام ، عزیزانم ، خاطراتم و همه ی دلبستگی هایم را گذاشتم و رفتم . آوارگی و تنهایی را به جان بی مقدار خریدم و حالا بعنوان یک پناهجوی سیاسی معمولی اما دارای فکر اینجا هستم .


چیاکو کاکایی: قبل از اینکه بخواهیم به مسائل حاشیه ای بیرون از کشور و معادلات بین المللی مربوط به ایران بپردازیم ، بهتر است تحلیلی از شرایط و اوضاع داخلی داشته باشیم :


اوضاع داخلی را از سه منظر میتوان مورد نقد و بررسی قرار داد : فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی همانطور که قبلا اشاره شد ؛ فرهنگ اصیل ، دارای قدمت و زیبای ایرانی بر اثر سی سال و اندی بی توجهی و تخریب از طرف سیستم حاکم ؛ متاسفانه رو به زوال است । نفوذ سنتهای پوسیده و کهنه ی تاریخ مصرف گذشته ی مذهبی که آخوندهای محجور و مرتجع مسبب و موجد آن بوده اند و بخصوص طی این سالهای اخیر به روند آن سرعت بخشیدند ؛ جایگزین سنت ها ، مراسم و آئین های زیبا و مهرآفرین و شاد نیاکانمان شده است । این فرهنگ در روابط اجتماعی ، نوع پوشش ، شکل ظاهری ، خلق و خو و رفتار ، نوع دیالوگ و ادبیات محاوره ای مان تاثیر نامطلوب و مخربی گذاشته که نه تنها در رفع این نقیضه ها اقدامی صورت نمی گیرد بلکه به آنها مشروعیت و محبوبیت داده می شود . ما با سرعت عجیب و غیرقابل باوری به سمت اضمحلال فرهنگی پیش می رویم و آنرا بر پایه هایی لرزان و پوسیده برای آیندگانمان به ودیعه میسپاریم . -- وقتی قرار می شود از جامعه ی ایرانی صحبت به میان آورده شود ؛ غالب کارشناسان ، سیاسیون و حتی جامعه شناسان ما ؛ یا با نگاهی متعصبانه و ناسیونالیستی به نقاط ضعف و ایرادات اشاره نمی کنند یا که با تعارف و گوشه کنایه سعی می کنند شرحی خلاف واقع و مبهم در این خصوص داده و رفع تکلیف کنند .واقعیت این است که ایران از نظر اجتماعی آن نیست که دیده می شود یا آنطور نیست که خواسته و مطلوب ما می پسندد . بخش عظیم و قابل توجهی از ایرانیان داخل کشور در سیستم مالی و مدیریتی رژیم حاکم حل شده و بوسیله ی اقتصاد بیمار حاصل از بی کفایتی و نالایقی مدیران دست اندر کار ، آلوده شده اند . تورم غیرقابل کنترل ، گرانی تصاعدی کالاها و خدمات ، سواستفاده های مالی و ارتشا و اختلاس ، سیستم پر از نقص بانکی ، معاملات کلان نامشروع و فساد تمامی دستگاه ها و نهادهای دولتی – حکومتی جمهوری اسلامی ؛ میلیون ها ایرانی را مشغول و سرگرم به خود کرده طوریکه عده ی بسیاری در این مسیر ارتزاق می کنند ، به تجارت می پردازند ، بر اندوخته ها و ثروت خود می افزایند و در نهایت از شرایط موجود نه تنها در رنج به سر نمی برند بلکه بسیار مسرور و بهره مند هم هستد . فرض مثال در همین تحولات اخیر که جنبش خودخواسته ی سبز به حرکتی توده ای و ضد رژیم تبدیل گشته ، در همان حالی که عده ی کثیری از بهترین و عزیزترین جوانان کشور ؛ خواب و آرامش و سلامتی خود را به خطر انداخته و برخود حرام کرده اند ، با شهامت و جسارت تمام و بادستهای خالی تنها با نیروی اراده و انرژی و شور جوانی به مقابله با عوامل سفاک امنیتی و مزدوران تا دندان مسلح رژیم می پردازند ؛ گروه کثیری از مردم ایران همچنان به ثروت اندوزی خود ادامه داده در حال تجارت و سفر و خوشگذرانی و تفریح به سر می برند ؛ و شاید این بخش واقعی از بدنه ی اجتماع امروز ایران از اوضاع موجود ناخشنود بوده و در جهت پایان گرفتن آن حاضر باشند هزینه هم پرداخت کنند . و بخش سوم عظیمی هم در این بین هستند که فقط جمعیت نفرات آن زیاد است ولی متاسفانه تاثیری در معادلات و تحولات نداشته و وزنه ای به شمار نمی آیند . قشر فقیر ، سردرگم و گرفتار جامعه که بدنبال معاش ، کار ، غذا ، مسکن و آموزش و تخصص میگردند . من خوب طعم گس و ناراحت کننده ی فقر را می دانم . من بیکاری زیاد تجربه کرده ام و میدانم چقدر افسردگی و دلزده گی به همراه می آورد . شرمندگی زیادی برای بدست آوردن غذا و بردن بر روی سفره ی خانواده تجربه کرده ام و اطلا حس خوبی نبوده . اجاره نشینی با ودیعه ی کم در محله های سطح پایین و اثاث کشی های هرساله و جابجایی های خسته کننده زیاد دیده ام .برای هزینه های آموزشی و تخصصی مورد علاقه و همساز با توانمندی هایم بسیار کم آورده ام و این را خیلی هم غیر منصفانه می دانستم . این بخش عظیم از جامعه ی امروز ایرانی در حال ازدیاد بوده و قشری منفعل برای هرگونه حرکت مبارزاتی و سیاسی قلمداد می شمود . -- و اما اوضاع سیاسی کنونی داخل کشور . باید بگویم که اوضاع آنچنان پیچیده و غیر قابل درک نیست که تفسیر آن سخت و سنگین باشد . قدرت حاکم حاضر به ترک مسند و تحویل حکومت به مردم تحت هیچ شرایطی نیست و تا آخرین نفر ، آخرین سنت و آخرین گلوله در سنگر استبدادی خود باقی می ماند . با خودی ها کنار می آید ، برای منتقدین خود خطوط پررنگی بعنوان مرز تعریف می کند و اجازه ی عبور از آن را به هیچ کسی نمی دهد ، با شرکا به توافق و تعامل می پردازد و به اندازه ی لازم و کافی طرفدار ، جیره خوار و مزدور در داخل و خارج از کشور صف کرده که سلامتی و تداوم حکومتش را تضمین کنند . در سطح بین المللی آنقدر خورانده که در برابر تحریم ها ، تهدید ها و قطعنامه های جامعه ی جهانی خم به ابرو نیاورده و به قولی کک اش هم نمی گزد .هر از چند گاه مترسک هایی علم میکند ، جار و جنجالی به راه می اندازد و با تمام قوا سوژه های روز را دگرگون می سازد . با تمام وقاحت و بی شرمی دروغ میگوید و دائما از خدعه و نیرنگ برای فریبکاری های دستگاهش بهره میبرد . تمام تریبون ها ، رسانه ها و شبکه های اطلاع رسانی را در قبضه ی خود داشته و تا آنجا که بتواند اطلاعات را محبوس یا محدود نگاه می دارد . از سرکوب ، شکنجه ، اعدام و کشتار ؛ ابائی نداشته و به هیچ مرجع یا مقامی خود را پاسخگو نمی داند . هر جا کم می آورد از اصلی ترین نقطه ضغف قشر مذهب زده و کم سواد جامعه سوء استفاده کرده و به اصطلاح میزند به صحرای کربلا . هرجا لازم باشد از دین و مذهب و پیغمبر و خدا و امامان خرج می کند و همه را مطیع و فرمانبر خود می سازد . حال باید مصالحه ، سازش ، مشارکت و مماشات با این حکومت را به قضاوت تاریخ سپرد و دید آیا این ساختار حکومتی فاسدو این سیستم زورمدار انسان ستیز خودکامه ؛ قابل اصلاح و ترمیم میباشد یا خیر ؟!


چیاکو کاکایی : بودن در بیرون از مرزهای ایران ، فرصتی به دست میدهد برای نزدیک شدن بیشتر به صفوف اپوزیسیون و دسترسی بهتر به اطلاعات و اخبار ؛ در این ور آبها چه می گذرد و چه خبرهایی هست ؟


حدود پنج سال پیش ، در ساعات فراغت کاری ام ؛ به اصولی فکر میکردم که می توانست روشنگر و هدایت کننده ی آینده ی بشر باشد । به دنبال مانیفستی می گشتم که بیشترین مخاطب و محبوبیت را پیدا کند . به مدد کامپیوتر و اینترنت سعی در انتشار و اشاعه ی آن افکار نمودم . سپس وبلاگی با نام " در حسرت آزادی " ساختم و به نوشتن دیدگاه های سیاسی ام پرداختم . تقریبا یک سال بعد بیانیه ای تنظیم کرده و علاوه بر غیر قابل اطلاح توصیف نمودن حاکمیت جمهوری اسلامی در آن ؛ لازمه ی شکست دادن چنین حکومتی را اتحاد تمام نیروهای اپوزیسیون در تبعید دانسته و ایجاد یا تشکیل کنگره ای فراگیر از ایرانیان آزاداندیش ، روشنفکر و کاردان را ضروری و بایسته تعریف نمودم . اما به دلیل مواجهه با مشکلات و نابسامانی های زیاد امکان پرورش ، انعکاس و پیگیری این تفکر از من سلب شد . همانطور که اشاره کردم یکی از دلایل اصلی خروجم از ایران دنبال کردن این فکر بعنوان یک پروژه ی تحقیقی بود که زمستان 2008 این امر محقق گردید . چند ماهی را در مریوان گذراندم و سپس به واسطه و کمک دوستان تازه یافته ای به سلیمانیه کردستان عراق آمدم . مدتی را در یکی از اردوگاه های متعلق به احزاب کرد ایرانی سپری کردم و پس از آنکه دیدم آنجا ظرفیت و امکان مساعدت و حمایت از این پروژه را ندارد ، در مرکز شهر سلیمانیه مستقر شدم . از طریق دوستان کرد ایرانی با تنی چند از سیاسیون و فعالین مدنی دیدار و گفتگو داشتم ، همچنین از طریق بانک اطلاعاتی که از سازمان ها ، رسانه ها و شخصیت های سیاسی و مدنی مرتبط با اپوزیسیون ایرانی جمع آوری کرده بودم تا آنجا که میشد پروژه ام را معرفی و اطلاع رسانی کردم . اما متاسفانه کوچکترین حمایت یا تشویقی ندیدم . پس از مدتی از یک طرف به خاطر فشار اقتصادی و معیشتی و از طرف دیگر عدم انگیزه و انرژی لازم ؛ آنرا مسکوت نگاه داشتم . حال به چه دلیل این مقدمه را آوردم . فضای اینجا با تصوری که من داشتم و یا انتظارش می رفت ؛ بسیار متفاوت است ؛ اولا ؛ حکومت اقلیم کردستان آنچنان که ادعا میکرده دمکراتیک و سالم نبوده . در کنار مشکلات داخلی خود که مهمترینش فساد عمیق و ریشه دار دستگاه های دولتی و حکومتی آن است ، نتوانسته اوضاع مساعدی برای پناهجویان سیاسی ایرانی فراهم آورد . حتی گاهی دستگاه های امنیتی و نظارتی اش ایرانیان را مورد توهین ، تحقیر و تهدید قرار داده اند . همین امر موجب شده که ایرانیان مقیم این سرزمین نتوانند آنچنان که باید و لازم است به فعالیتهای سیاسی یا مدنی خود بپردازند و همواره میبایست جانب احتیاط را رعایت نموده و خود را در حاشیه ی امنیت محفوظ نگاه دارند . ثانیا ؛ احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی با مشکلات درونی ، تئوریک و تشکیلاتی زیادی مواجه اند که میتوان به اختلافات فکری و زیربنایی با یکدیگر ، نواقص مدیریتی در سازماندهی واحدها و نیروهای تحت سرپرستی ، دشمنی های آشکار و پنهان با هم ، عدم موضع گیری مناسب و شفاف در مواقع لزوم و بخصوص ناتوانی در بهره برداری از شرایط و تحولات داخلی برای ضربه زدن به رژیم ؛ را رقم زد . ثالثا ؛ تمامی آحاد اپوزیسون در تبعید ایرانی ؛ متفرق و پراکنده ، ناهماهنگ و غیر منسجم ، و خودمحورانه به فعالیت های مبارزاتی می پردازند . با وجودیکه همه ی آنها یک هدف مشترک داشته و در یک شعار اصلی با یکدیگر همصدا هستند و همچنین اذعان دارند که حق تعیین سرنوشت پس از سرنگونی رژیم حاکم بعهده ی مردم میبایست باشد ؛ اما بدون پیش شرط ، با انعطاف و سخاوت ، و با دور اندیشی و مصلحت اندیشی در یک جا جمع نمی شوند و دستان یکدیگر را نمی فشارند . ؟!


چیاکو کاکایی: پیشنهاد و راهکار قابل اجرا در خصوص اتحاد اپوزیسیون ؛ چه می تواند باشد ؟


در طی این چند سال اخیر ، از طرف بعضی احزاب و شخصیت های سیاسی ؛ اقداماتی برای ایجاد اتحاد و هماهنگی بین نیروهای اپوزیسیون ایرانی صورت پذیرفت که به خاطر نفس عمل آن قابل تقدیر و تحسین است । اما به یک دلیل اساسی و مهم موفق و کارآمد نبوده و آنهم عدم فراگیربودن در لایه های مختلف و گرایش های متفاوت آن بوده است । همانطور که قبلا گفتم ؛ مهمترین و بزرگترین وجه اشتراک تمامی این بخش واقعی از بدنه ی اجتماع ایرانی که غالبا تحصیلکرده ، روشنفکر ، آزادیخواه و مترقی هستند ؛ مخالفت با رژیم دیکتاتوری وقت و اعتقاد به سرنگونی استبداد برای گذار به دموکراسی می باشد که همین امر نباید سطحی انگاشته شود .این مسئله می تواند باعث شود که همه بدون استثناء در صورتی که شعار و کلام و آرمان هایشان همان است که مدعی اش می باشند ؛ میبایست بتوانند در یک مقطع مسلما محدود زمانی دور یکدیگر جمع شوند و دستان متحد هم را با گرمی و حسن نیت بفشارند . اختلافاتی چون : تفاوت در دیدگاه و طرز تفکر ، تفسیر تاریخ معاصر و تحولات سی ساله ی اخیر ، اختلاف بر سر نوع حکومت احتمالی آینده ، تفاوت در شیوه های مبارزاتی ، تنوع زبان و نژاد ؛ نمی توانند دلیلی توجیه پذیر و قانع کننده برای تفرق و پراکندگی در این برهه از زمان تلقی شوند . اپوزیسیون در تبعید ایران با آنکه صاحب قدرت ، نفوذ ، رسانه و سرمایه هست ؛ متاسفانه از طرف مجامع و دولت های بین المللی مشروعیت نداشته و همچنین از طرف رژیم حاکم بر ایران جدی گرفته نمی شود . بسیاری از مردم داخل کشور از آنها قطع امید کرده و بعضا به غلط آنها را به سازشکاری ، خوشگذرانی و بی مسئولیتی متهم می کنند . پراکندگی فعالیت ها ، عدم تمرکز در شیوه های اطلاع رسانی ، ناهماهنگی در ارتباطات و نفوذهای بین المللی باعث شده که این بزرگترین و تاثیر گذارترین وزنه ی سیاسی امروز ایران ؛ در حاشیه قرار گرفته و همواره به جای اینکه خود مبدع و سازنده ی حرکت ها و جنبش های آزادیخواهانه باشد ، تابع و پیرو شرایط و رخدادهای پیش بینی نشده و سازمان نیافته ی داخلی شده است . پیشنهاد من که البته مساعدت ، حمایت ، همکاری ، توجه و پیگیری همه ی فعالین و مبارزان راه آزادی را می طلبد ؛ ایجاد جبهه ای متحد از اپوزیسیون در تبعید ایرانی است که جامع و فراگیر بوده ، همه ی تفکرات و گرایشات را شامل شود ، به جای مردم به قضاوت و انتخاب و تصمیم نپردازد ، آشتی و دوستی و انعطاف را سرلوحه ی امورات سیاسی خود قرار دهد ؛ و از تمام پتانسیل های موجود در حوزه ی اپوزیسیون بهره ببرد . این جبهه با بهره گیری از تمامی قوای رسانه ای و ارتباطی خود برای سه هدف محوری تلاش خواهد نمود تا زمینه را برای تشکیل بزرگترین کنگره ی ایرانیان در تبعید فراهم نماید : اول ) مشروعیت بخشی به اپوزیسیون اصلی حاکمیت اسلامی ایران در جوامع و سازمان های بین المللی دوم ) تجدید قوا ، تجمع و تمرکز امکانات و هماهنگ سازی تمامی واحد های فعال مبارزاتی سوم ) مدیریت ، سازماندهی ، حمایت و ساماندهی جنبش های مردمی داخل کشور این تفکر و پیشنهاد غیرقابل دسترسی و رویایی و تخیلی نیست و مناسب ترین راه ممکن برای سرنگونی و تسلیم رژیم اسلامی به واسطه ی اعمال فشار از چند جهت ؛ می تواند باشد .لازم به ذکر است که چگونگی روند شکل گیری این جبهه ، برنامه های اجرایی و کاربردی آن ؛ و همچنین قواعد و آئین نامه های مدیریتی و نظارتی اش بزودی از طریق رسانه ها توسط اینجانب منعکس خواهد گردید .


چیاکوکاکایی : با توجه به روند دموکراسی خواهی در منطقه ی حساس خاورمیانه و تنگ تر شدن عرصه های بین المللی برای رژیم های خودکامه و غیردمکراتیکی همچون ایران ؛ آینده منطقه و جهان را چگونه می توان ارزیابی نمود ؟


اینکه خاور میانه و حتی مناطق دیگر جهان که گرفتار ظلم ، بی عدالتی ، استبداد و نقض حقوق بشراند ؛ در حال گذر به سوی دموکراسی قرار دارند و این دگرگونی ها غیرقابل اجتناب است ؛ امری بدیهی و قابل تصور بوده । جهان امروز به سوی برتری مردم در تصمیم گیری ها بر حکومت ها پیش می روند । به دلیل وسعت و گستردگی ارتباطات ، دیگر همچون گذشته بی عدالتی ها و مظالم حاکمان خودکامه ؛ پنهان و پوشیده نمی ماند و جهانیان در سریع ترین زمان ممکن از تحولات دورافتاده ترین نقاط دیگر با خبر می شوند . با اینکه هنوز دولت هایی وجود دارند که فقط به دلیل منافع و مصالح خود و با توجیه عدم دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر ؛ از سیاست مماشات و مصالحه پیروی کرده و در مشروعیت بخشی به حکومت های غیردمکراتیک جهان نقش ایفا می کنند ، اما آنها نیز به مرور زمان تحت فشار مجامع بین المللی و حتی افکار عمومی مردم خود قرار گرفته و مجبور به عقب نشینی خواهند شد . جالب اینجاست که در کنار اعتراضات و موج های انقلابی توده های مردم در کشور های تحت ظلم و جامانده از قافله ی دموکراسی ؛ اعتراضات و انتقادهای اقشار مختلف مردم در کشورهای پیشرفته ، صنعتی و طلایه داران دموکراسی و حقوق بشر نیز نسج گرفته و در حال انتقال و سرایت به نقاط دیگر آن میباشد . کار حاکمان ، سیاستمداران ، احزاب صاحب کرسی های قدرت ، اتحادیه ها و سازمانهای بین المللی در جهت اخذ مشروعیت از طرف مردم و ایجاد رضایت همه جانبه از طرف جامعه ای که به آن تعلق دارند ؛ از هر زمان دیگری سخت تر شده است . مسیر مدیریت و ساماندهی دولتی و حکومتی ؛ پیچیده تر و تخصصی تر میشود و این حوزه نیاز به نخبگان و متفکران قوی تر و تازه تری پیدا خواهد کرد . به همین خاطر در سرنگونی و برکناری حاکمان زورمدار جمهوری اسلامی از صحنه ی قدرت ؛ هیچ شکی نباید داشت . زمان برایشان در حال به سر آمدن است و فرصت های بقا و دوام شان با سرعت بسیار زیادی در حال سوختن است . درست در همین زمان است که فشارها می بایست دوچندان و مضاعف گردد . جنبش ها سازماندهی شوند . حمایت های حداکثری جامعه ی جهانی و تک تک آحاد مردم جهان را جلب نمود و سرزمین های تحت اشغال مستبدین و دیکتاتورها را هرچه سریعتر پاک و آزاد نمود . باید بپذیریم که زندگی در خفقان و استبداد بسیار طاقت فرساست و زمان برای آنانی که در یک چنین شرایطی به سر میبرند به کندی میگذرد .


چیاکو کاکایی : برنامه های آتی شما در مسیری که پیش گرفته اید چیست و چه اهدافی را دنبال خواهید نمود ؟


اولین قدم من خروج از عراق و رسیدن به نقطه ی امن تری در این دنیای بزرگ و پهناور خواهد بود که امیدوارم به کمک دوستان دلسوز و ارزشمندم ؛ این امر بزودی محقق شود । در کنار تلاش برای ایجاد " جبهه ی متحد اپوزیسیون ایران " که با نوشتن طرح ها و برنامه ها ، اطلاع رسانی ، رایزنی و گفتگو میسر خواهد شد ؛ برای رسیدن به آرزوی شخصی خود که جهانگردی با پای پیاده است ، گام بعدی را خواهم برداشت . قصد دارم بعنوان یک حرکت سمبلیک ؛ باقی مانده ی عمرم را که شاید طولانی هم نباشد ، به پشتوانه ی تنها حقوق فردی ام در ماده ی سیزدهم از بیانیه ی حقوق بشر ؛ آزادانه و بدون محدودیت و ممنوعیت از شهرها و کشورها و مرزها گذشته ، با مردم دنیا از نزدیک و رودررو آشنا شوم و درد مظلومیت ها و ستم های نسل خودم را با اشاعه ی فرهنگ صلح ، امنیت و دوستی با آنها در میان بگذارم . طرح دیدگاه ها و برنامه هایم حول این محور در وبلاگ " جویندگان آشتی " منعکس شده است ...

۱۳۸۹/۱۱/۱۵

مصاحبه اختصاصی پایگاه تلاطم با نسرین رمضانعلی

با توجه به اهمیت استراتژیکی کردستان عراق وتاثیر تحولات کشورهای همجوار در سطح منطقه بر روی این سرزمین خود مختار؛ این بار به سراغ کسی رفیتم که طی پیشینه ی مبارزاتیش در گذشته نسبتا دور شناخت مناسبی از بخش قابل توجهی از جنگها، درگیریها، دسیسه ها و معادلات سیاسی داشته وهمچنین به خاطر حضور مداوم در گروه ها و تشکل های سیاسی با گرایش چپ طی دو دهه اخیر، توانایی تجزیه وتحلیل تحولات حاضر را دارد .
او نسرین رمضانعلی ؛ از کادرهای رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری و عضو شورای مرکزی سازمان آزادی زن می باشد :
(( لازم به توضیح است که پاسخ های ایشان به سوالات ما بی کم وکاست منتشر شده وقطعا مسئولیت نهایی مطالب درج شده به عهده ایشان می باشد))

لطفا قبل از پاسخ به پرسشهای اصلی مورد نظر، بیوگرافی خودتان را برای مخاطبان بیان کنید:

نسرین رمضانعلی: از کادرهای رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری و عضو شورای مرکزی سازمان آزادی زن هستم. مختصر و کوتاه شرح زندگی و فعالیت های سیاسی من بدین شرح است: در کودکی فعالیت سیاسی را آغاز کردم. در زمان انقلاب 1357 فقط یازده سال داشتم. وضعیت جامعه و شرایط انقلابی و خانواده ام در این رابطه بسیار موثر بود. تمام افراد خانواده ام فعال سیاسی و چپ بودند. در سن کودکی بدون اینکه بدانم کمونیسم دقیقا چه می گوید، خود را کمونیست می دانستم.

از همان کودکی فعالیتهایی داشتم. در نوجوانی به کومه له پیوستم. ابتدا در تشکیلات مخفی و هسته های هواداران کومه له فعالیت می کردم و در سال 1363 به تشکیلات علنی حزب کمونیست ایران و کومه له پیوستم و در واحدهای رزمی سازماندهی شدم. ابتدا در گردان شاهو بعد ئاریز و سپس در گردان شوان فعالیت کردم. در روزهای آخر سال 66 بود که در جریان درگیری گردان شوان با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی زخمی شدم و در سال 68 برای معالجه به اروپا آمدم. عزیمت به اروپا وقفه ای در فعالیت های سیاسی من ایجاد نکرد. در تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست ایران فعالیت می کردم.

بعد از انشعاب در حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران استعفاء دادم و به حزب کمونیست کارگری پیوستم. پس از درگذشت منصور حکمت، لیدر جنبش و حزب کمونیست کارگری اختلافات سیاسی و تشکیلاتی در حزب آغاز شد که به دو انشعاب منجر شد. من که در آن مقطع عضو دفتر سیاسی حزب بودم، با رفقای دیگرم در رهبری حزب کمونیست کارگری در دسامبر 2006 فراکسیونی تحت نام فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری تشکیل دادیم و پس از آنکه ادامه فعالیت درون حزب کمونیست کارگری را برایمان امکان ناپذیر کردند، از این حزب جدا شدیم و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را بنیان گذاشتیم.

چیاکوکاکایی:
بعنوان یک پیشمرگ در دوران جنگ قطعا خاطرات بسیاری دارید. لحظات خوب، اتفاقات غم انگیز، پیروزی ها وشکست ها. بخش قابل توجه از این خاطرات که یاد آوری آنها می تواند مایه تاسف وشرمندگی شود، خیانت ها و دسیسه هاست. در صورتی که جایز می دانید کمی در این باره برایمان بگوئید؟

نسرین رمضانعلی: درست است. در زندگی مبارزاتی لحظات زیادی است که وقتی انسان به آنها فکر می کند یا لبخندی بر لبانش می نشیند و یا بی اختیار اشکهایش جاری می شود. برای من بعنوان یک جوانی که زندگی را از بسیاری لحاظ تجربه نکرده بودم و یک زندگی عادی را پشت سر نگذاشته بودم، وارد شدن به فعالیت سیاسی که با خطرات بسیاری توام بود و بویژه مبارزه نظامی با یک رژیم جنایتکار، بسیار سخت بود. زندگی خودت و رفقایت مدام در خطر مرگ بود. دائما باید یک دیسیپلین جدی را رعایت می کردی. همواره باید هشیار و تیزبین می بودی. این شرایط برای هر جوانی بسیار سخت و دشوار است. اما برای زنان بمراتب سخت تر و پیچیده تر بود. امروز وقتی به آن دوران می اندیشم، با خودم فکر می کنم که چگونه آن شرایط را آنهم داوطلبانه و با روحیه بالا تحمل می کردیم. تنها پاسخی که می یابم، ایمان قوی مان به رهایی بود که تحمل آن شرایط را برای ما مقدور می کرد.

البته باید بگویم که در کنار همه این سختیها، فداکاری ها و جسارت های بی نظیر رفقایم تحمل سختی ها و مشقات را آسان تر می کرد. جسارت هایی که کمتر در زندگی عادی مشاهده می کنیم. بارها شاهد بودم که رفقایم برای شرکت در درگیری های حساس و خطرناک پیش قدم می شدند تا جان رفیق شان به خطر نیافتد. چنین فداکاری هایی بسیار دیده می شد. سهیم شدن لقمه نانی که توشه راهمان بود با رفیق همراه ؛ یک پدیده عادی بود. می دیدی که رفیقت با وجود اینکه بسیار خسته است حاضر است اسلحه رفیقش را حمل کند. جشن ها و پایکوبی های زمان پیروزی، علیرغم خستگی کشنده، گویی تمام مشقات را می شست و می برد.

یاد صحنه هایی می افتم که در اوج خستگی بعد از روزها پیاده روی، به روستایی می رسیدیم و چگونه با علاقه تمام برای کار آگاهگرانه با مردم تشنه آزادی و برابری صحبت می کردیم. پای صحبت آنها می نشستیم. یاد صحنه های در آغوش گرفته شدن توسط مردم روستا می افتم. اینکه زمان ورود به روستا، مردم به استقبال فرزندان خود می آمدند و یکایک پیشمرگان را در آغوش می کشیدند. اینها لحظاتی بود که خستگی و فرسودگی جسمی را فراموش می کردی.

برای بازگو کردن این خاطرات، چه در دوره آموزشی و چه در در زمان فعالیت در واحد رزمی در حومه شهرها و در گشت سیاسی- نظامی، می شود کتابهای قطور نوشت. گرسنگی، تشنگی، خستگی روزها راه رفتن در کوه کمر کمترین اثری در اراده این انسانهای بزرگ نداشت. کمونیستهایی که عزمشان را جزم کرده بودند بشریت را از چنگ یک نظام سرکوبگر نجات بدهند. انسانهایی که برای یک انقلاب کارگری آستین بالا زده بودند. امروز باید در مقابل اراده این انسانهای بزرگ سرتعظیم فرود آورد. این اراده عظیم قابل ستایش است.

در این مسیر پر نشیب و فراز، تجارب تلخ زیادی هم وجود دارند. فکر می کنم شاید آنچه امروز بیش از هر چیزی بر ذهن من سنگینی می کند و آزارم می دهد، جان باختن عزیزترین همسنگران و همرزمانم است. اگرچه در این 3 دهه عزیزان زیادی را از دست داده ام و امروز جای خالیشان را بیش از هر زمانی احساس می کنم، اما یکی از بدترین و تلخترین خاطراتی که هیچگاه نمی توانم، حتی برای یک لحظه از یاد ببرم، بمباران شیمیائی حلبچه بود. در اثر این بمباران چندین هزار نفر در عرض چند دقیقه کشته شدند.

یک خاطره تلخ فراموش نشدنی دیگر در محاصر قرار گرفتن گردان شوان و قتل عام یک گردان از بهترین و شریفترین رزمنده های کمونیست است. بیش از دو دهه از این واقعه می گذرد، اما شبح و کابوس این فاجعه هنوز بر مغز من سنگینی می کند.

چیاکوکاکایی:
همانطور که گفتید شما یکی از بازماندگان گردان شوان از تیپ 11 سنندج هستید که طی در گیری های دهه 80 میلادی قتل عام شدند. برای خوانندگان بطور اختصار بگوئید که در آن زمان چه گذشت؟
نسرین رمضانعلی: شاید باید اینجوری بگویم که هر آنچه که نباید بگذرد بر ما گذشت. در یکی از مقرهای کومه له در "بیاره" مستقر بودیم. تقریبا میشود گفت، این روستا مرز ایران و عراق بود. این روستا هیچگاه امن نبود. روزهای آخر سال 1366 بود. کل منطقه کاملا نظامی شده بود. ما از اوضاع بی خبر بودیم. هنوز جنگ ایران و عراق در جریان بود. جنگ خانمان سوز ایران و عراق هر روز جان هزاران انسان بی دفاع را می گرفت. در این واقعه رژیم بعث عراق یک طرف قضیه بود، طرف دیگر نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق بودند به همراهی جمهوری اسلامی که برای تسخیر این منطقه حمله کردند.

تا آنجا که من به یاد دارم و آخرین اخبار را به ما دادند، گفته شد که ارتش صدام تمام راههای فرار را بر سربازان خود بسته است و باید تا آخرین نفس در صحنه جنگ بمانند. طرف مقابل، نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق با متحد خود، جمهوری اسلامی حمله به منطقه را در دستور داشتند. دولت بعث با بمباران شیمیائی این منطقه فاجعه ای آفرید که شاید فقط بشود آن را با هیروشیما و ناکازاکی مقایسه کرد. در کمتر از چند ثانیه، بیش از پنج هزار انسان بی دفاع قتل عام شدند.

در این شرایط، گردان شوان تلاش کرد از میدان جنگ خود را نجات دهد. اما نزدیک رود سیروان به کمین نیروهای جمهوری اسلامی افتاد. تمام رفقای این گردان بجز من و جلال برخوردار یا جان باختند یا اسیر شدند که بعد از چند ماه در زندانهای جمهوری اسلامی به جوخه های اعدام سپرده شدند.

حقیقت را بخواهید درست است که تحلیل از شرایط و تقابلها و اتخاذ یک تاکتیک اشتباه ممکن است به قیمت جان دهها انسان تمام شود.علیرغم این مساله، نوک تیز حمله من متوجه دو حکومت جنایتکار و سرکوبگر جمهوری اسلامی و حکومت وقت عراق، یعنی صدام حسین است. در این میان نقش احزاب ناسیونالیست کرد عراق را نیز نباید فراموش کرد. همکاری احزاب ناسیونالیست کرد عراق با حکومت اسلامی قابل تعمق است. نیروی مسلح این دو حزب تبدیل به سیاهی لشکر و گوشت دم توپ دو حکومت فاشیستی شدند.

چه منافعی اینها را متحد جمهوری اسلامی می کرد؟ چگونه توانستند در کنار نیرویی باشند که در همان دهه 60 دهها هزار انسان را در زندانها به جوخه اعدام سپرده بود؟ چگونه مردم را در کردستان سرکوب کرده است و چگونه اعدامهای مردم بی دفاع کردستان را در خیابانها و کوچه ها اجرا می کرد؟ اینها مسائلی است که باید مورد تعمق قرار گیرد و تحلیل شود. این نتیجه ایدئولوژی ارتجاعی ناسیونالیسم است. نمیتوانستم درک کنم که چگونه نیرویی که مدعی است از منافع مردم کردستان عراق دفاع می کند، بر سر تقسیم اموال مردم حلبچه دعوا می کردند.

شاهد بودم که چگونه خانه های مردم به غارت و تاراج می رفت و اموالشان در مرزهای ایران به فروش می رسید। اینها اموال کسانی بود که این احزاب باصطلاح برای دفاع از منافعشان اسلحه بدوش می کشیدند. در این شرایط بیش از هر زمان چهره کریه ناسیونالیسم برایم عیان و آشکار شد.

چیاکوکاکایی: اگر بخواهید تحلیلی از اوضاع آن زمان احزاب اپوزسییون کرد ایرانی وهمچنین احزاب کرد عراقی درگیر در جنگ، وروابط آنها با دول دو طرف مخاصمه داشته باشید، آنرا چگونه بیان خواهید نمود؟ با توجه به اینکه تحلیل بر گرفته از تجربیات، دیده ها، شنیده ها ویافته هایتان باشد؟

نسرین رمضانعلی: ببینید یک واقعیت عینی موجود بود و هست، آنهم پدیده و مقوله ای تحت عنوان ستم ملی است. این یک واقعیت است که مردم در کردستان ایران، عراق، ترکیه و سوریه تحت ستم هستند. مبارزه علیه ستم ملی یکی از واقعیت های این جوامع است. اما باید تاکید کرد که ناسیونالیسم پاسخگوی ستم ملی نیست. ناسیونالیسم خود بخشی از صورت مساله مردم این مناطق است. ناسیونالیسم و احزاب ناسیونالیستی نه تنها راه نجات مردم تحت ستم نیستند، بلکه خود عامل ستم و سرکوب مردم اند. تراژدی حلبچه و گردان شوان یکی از لحظات آشکار نقش ارتجاعی ناسیونالیسم کرد در منطقه است.

صدها جریان ناسیونالیست کرد دست به مبارزه مسلحانه علیه دولت های حاکم زده اند. با توجه به اختلافات منطقه ای و مناسبات و معادلات سیاسی بین المللی مناسبات دولت های حاکم همواره صلح آمیز نبوده است. احزاب ناسیونالیست کرد مسلح همواره کوشیده اند که در شکاف های منطقه حرکت کنند و با دولت متخاصم یا دولت حاکم دست دوستی بدهند. این تاریخ منطقه است. نزدیکی احزاب ناسیونالیست کرد عراق با رژیم اسلامی، با یکی از جنایتکارترین رژیم های تاریخ، خود یکی از مهمترین فاکتورهای افشای نقش ارتجاعی این احزاب است.

احزاب ناسیونالیست کرد به دنبال تامین منافع خود و قدرت یابی هستند. از آنجا که منافع مردم زحمتکش و تحت ستم منطقه هیج جایی در سیاست های اینها اشغال نمی کند، در تلاش برای سهم خواهی در حاکمیت همیشه قربانی شده اند. از زمان قاضی محمد تا دوران ملا مصطفی بارزانی اینها بازیچه دولتها قرار گرفته اند. ترور عبدالرحمن قاسملو، دبیر کل حزب دمکرات کردستان نیز در همین چهارچوب است. در واقعه حلبچه چه قبل و چه بعد از بمباران، احزاب ناسیونالیست کرد عراق، اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق، که در ائتلاف با جمهوری اسلامی بودند، پیشمرگان شان را در حکم ضد کمین در اختیار ارتش رژیم اسلامی قرار داده بودند.

چیاکوکاکایی :
شما از مخالفین رژیم فعلی ایران بوده وهستید. پس از سال ها حضور در جبهه مقابل رژیم اسلامی ودنبال کردن تحولات داخل کشور از نزدیک، وضعیت حال حاضر ایران وحکومت جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟

نسرین رمضانعلی: جمهوری اسلامی در پله آخر قرار دارد. رژیم اسلامی در یک بحران لاعلاج اسیر است. این حکومت تنها و تنها با ماشین سرکوب توانسته خود را سرپا نگه دارد. نان مردم را به گرو گرفته است و هر روز فقر، بیکاری، اعتیاد و تن فروشی گسترده تری را به مردم تحمیل می کند. ما در 3 دهه اخیربارها شاهد بوده ایم که مردم در ابعاد گسترده به میدان آمدند تا تکلیف خود را با این حکومت هار اسلامی یکسره کنند. اما این رژیم وحشیانه مردم مبارز و آزادیخواه را سرکوب کرده است. سرکوب و کشتار، دستگیری و زندان، شکنجه و تجاوز، بیش از 120 هزار اعدام در دهه شصت، کهریزک و رجائی شهرها پرونده این رژیم است. رژیم اسلامی حتی یک روز بدون سرکوب خشن نمی تواند در قدرت باقی بماند.

بطور نمونه روز 29 ژانویه اپوزیسیون رژیم اسلامی در صدها شهر در سراسر جهان علیه اعدام اعتراض کردند در همین روز رژیم اسلامی زهرا بهرامی، شهروند هلندی- ایرانی را به دار آویخت. این اعدام ها نه از سر قدرت، بلکه از ترس سرنگونی است. دستگیری های گسترده فعالین کارگری، چهره های مورد اعتماد مردم، فعالین جنبش حقوق زن، معلمین و تعرض همه جانبه به جنبش حقوق زن و جنبش دانشجویی بیانگر بحران عمیقی است که رژیم اسلامی در آن دست و پا می زند.

به جدال جناح های درون حکومت نگاهی بیاندازید، جدال آنها بر سر چگونگی حفظ رژیم اسلامی است. دعوای امروز میان خامنه ای و احمدی نژاد با خاتمی، موسوی و کروبی هیچ چیزی نیست بجز اینکه هر کدام فکر می کنند نسخه ای که پیچیده اند به عمر این حکومت هار اسلامی خواهد افزود. جناح هار حاکم معتقد است که یک ذره کوتاه آمدن در مقابل موج اعتراضی مردم، موجب سرنگونی کامل رژیم می شود؛ جناح اصلاح طلب حکومتی بر این نظر است که اگر تعدیلی در سیاست های رژیم انجام نگیرد، جنبش مردم سرنگونی این رژیم را سرعت خواهد بخشید. در واقع هر دو درست فکر می کنند. به همین دلیل است که بحران رژیم لاعلاج است. سقوط این رژیم اجتناب ناپذیر است.

ما شاهد اعتراضات رو به رشد مردم در مقابل تعرضات رژیم هستیم. یک معضل جدی مردم، عدم وجود تشکلات توده ای است. این واقعیت خود محصول سسرکوب خشن و حاکمیت دیکتاتوری است که مانع شکل گیری هر تشکل و جمعی است. جنبش های سیاسی – اجتماعی گسترده در جامعه موجود است، اما سازمان دهی و تشکل در این جنبش ها بسیار ضعیف است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در مباحث مفصل به این مسائل پرداخته است.

فکر می کنم با وضعیتی که بخصوص بعد از تحریمهای اقتصادی و حذف سوبسیدها در جامعه بوجود آمده است و همچنین تحولاتی که در خاورمیانه و در کشورهای عربی در حال شکل گیری است، موقعیت رژیم اسلامی متزلزل تر از هر زمانی است. قطعا ما بعنوان یک حزب سیاسی انقلابی، حزبی که برای سازماندهی انقلاب اجتماعی فعالیت می کند، با تمام قوا در این دوران خطیر جنبش سرنگونی انقلابی را تقویت خواهیم کرد. یکی از وظایف دائمی ما افشای جریانات ارتجاعی و عقب مانده و باند سیاهی است. یکی از عرصه های مورد توجه ما ناسیونالیسم و فعالیت های احزاب ناسیونالیست عظمت طلب و قومی است. ما بشدت در مقابل تبلیغ عشیره گری و قوم پرستی، طرح فدرالیسم، بعنوان یک طرح ناسیونالیستی خطرناک، ایستاده ایم و این تبلیغات و طرح را قاطعانه افشاء می کنیم. عراق یک نمونه تراژیک است که بعنوان نمونه ای که می باید از آن پرهیز شود، باید در مقابل مردم قرار گیرد. وضعیت مردم کردستان عراق واقعا اسفبار است. باید ماهیت این نوع حکومتها را به مردم نشان داد و عملکردشان را افشا کرد. باید نشان داد که عواقب حاکمیت ناسیونالیسم چیست.

مگر در سلیمانیه کارگران معترض را به رگبار نبستند؟ مگر در همین ماه گذشته در اعتراض به ممنوعیت تجمعات و تظاهرات توسط حکومت کردستان عراق، مردم معترض به خیابان نیامدند؟ کارگران در کردستان عراق از تشکلاتشان محرومند. زنان بی حقوق هستند. حکومت کردستان عراق یک عامل اصلی حاکمیت و تقویت سنتهای عقب مانده و ارتجاعی است. قوانین حاکم اسلامی اند. با حاکمیت ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق نه تنها بهبودی در زندگی مردم بوجود نیامده است، بلکه حتی خشونت علیه زنان افزایش یافته است. قتلهای ناموسی گسترش یافته است. موقعیت زنان بویژه بشدت اسفبارتر از گذشته است. فعالیت احزاب را دارند ممنوع می کنند. تروریسم رشد کرده است. مردم کاملا به این وضعیت آگاهند. از این رو است که هزاران نفر از نسل جوان کردستان عراق، امروز در کشورهای هم مرز عراق آواره هستند. این ماهیت حکومتهای قومی است.

چیاکوکاکایی:
حاکمیت ایران به دلیل عدم تحمل مخالف یا منتقد در درون خود، شرایطی را بوجود آورده که بدنه اصلی اپوزیسیون آن در بیرون از کشور شکل گرفته وبه فعالیت مبارزاتی خود می پردازد واین در نوع خود کم نظیر است. حال این سوال مطرح است که این اپوزیسون متحد ویکپارچه نیست؟ به چه دلیل منفعل یا کم اثر است؟ و دلیل اصلی نادیده گرفتن آن از طرف کشورها ودولت های جهان در چیست؟

نسرین رمضانعلی: این یک واقعیت است که بعلت اختناق و سرکوب شدید، اپوزیسیون درون جامعه ایران نمی تواند متشکل شود و علنی حضور داشته باشد. این حکومت حتی خودی های خودش را هم تحمل نمی کند. لذا اپوزیسیون بصورت متشکل در خارج کشور فعالیت می کند. در واقعیت امر عمده این احزاب نماینده گرایشات مختلف و جنبش های مختلف درون جامعه هستند. لذا برخی از آنها فعالین و وابستگانشان در داخل جامعه بشکل مخفی فعالیت می کنند. همین واقعیتی که شما بعنوان "کم نظیر" به آن اشاره می کنید، خود بیانگر نفرت و مخالفت عظیم مردم ایران علیه رژیم اسلامی است. مردم متفق القول علیه کلیت این رژیم هستند و می خواهند آنرا سرنگون کنند.

اما باید توجه داشت که بحث اصلی اتحاد اپوزیسیون نیست. احزاب در واقع نماینده گرایشات و جنبشهای درون جامعه هستند. باید گفت که یک حس وحدت طلبانه عامیانه درون جامعه وجود دارد وبنظر من جریانات ارتجاعی درون اپوزیسیون هم به آن دامن می زنند. صدای "وحدت طلبانه" ای که از احزاب می خواهد با هم تا سرنگونی رژیم وحدت کنند و نقد و افشای یکدیگر را کنار بگذارند. اما باید توجه داشت که احزاب و سازمانهای سیاسی دارای یک منافع مشترک نیستند. همانگونه که تمام مردم جامعه دارای منافع مشرک نیستند. در جامعه ایران بطور کلی سه جنبش اجتماعی وجود دارد. من دارم از جنبش های اجتماعی صحبت می کنم، نه احزاب. احزاب و سازمانها متنوع اند که هر یک بنوعی این سه جنبش وسیع اجتماعی را نمایندگی می کند.

جنبش کمونیسم کارگری، ملی اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب ( طرفتار غرب ) آن سه جنبش اجتماعی درون جامعه را تشکیل می دهند. منافع این سه جنبش کاملا با هم متفاوت است. در تحلیل نهایی میان جنبش ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب امکان نزدیکی و ائتلاف وجود دارد، باین خاطر که هر دو از منافع بورژوازی و بقاء سرمایه داری دفاع می کنند. اما میان جنبش کمونیسم کارگری با دو جنبش دیگر هیچگونه ائتلاف و وحدتی امکان پذیر نیست. احزاب و جریانات باید تحلیل ها و نقدهایشان را ارائه دهند و در تحلیل نهایی، این مردم هستند که باید انتخاب کنند.

در این میان نقش قدرت های غربی را نیز نباید فراموش کرد. آنها خیلی تلاش دارند که صندلی زیر پای جریاناتی بگذارند که کمترین تعییر و تحول را در جامعه بوجود آورد. مدام در حال رهبر سازی برای مردم هستند. امروز در ایران کمتر کسی هست که نداند انقلاب 57 در ایران انقلابی بود برای آزادی و برابری و یک زندگی بهتر. بر کسی پوشیده نیست که این نیروی چپ و کمونیست بود که علیه رژیم دیکتاتوری پهلوی به میدان آمد. همه می دانند که چگونه قدرت های غربی و در راس آنها آمریکا، در هراس از قدرت گیری کمونیسم در ایران، خمینی و آلترناتیو اسلامی را به مردم ایران تحمیل کردند. امروز هم تلاش می شود ارتجاعی ترین نیروها را در مقابل چپ و کمونیسم تقویت کنند. چپ درون جامعه ایران یک گرایش قوی است.

حقیقت امر را بخواهید دولت های غربی دلشان برای مردم ایران نسوخته؛ دلشان برای میلیونها بیکاری که در آن جامعه رنج می برند، صدها هزار کارگری که حقوقهایشان پرداخته نمی شود، و میلیونها انسانی که در دام اعتیاد و تن فروشی اسیر شده اند، صدها نفری که اعدام و سنگسار می شوند، نسوخته است. دولتهای غربی دنبال منافع خودشان هستند. این ما هستیم که باید سرنوشت خود را بدست بگیریم و دول غرب را هم افشا کنیم. در حالی که علیه نقض حقوق بشر در ایران بیانیه تصویب می کنند، کماکان با این سران جنایتکار اسلامی دارند لاس سیاسی می زنند. در حالی که بر اساس آمار، در همین چند ماه گذشته، در هر 8 ساعت یک نفر اعدام شده است، سفیران ایران و دول غرب پشت درهای بسته با هم مذاکره می کنند. در حالی که بیش از 3 دهه است ایرانیان در تبعید در اشکال مختلف صدای مردم ایران را منعکس کرده اند و به دولتهای غربی اعتراض کرده اند، این دولت ها هیچ پاسخی به مردم نداده اند. اینها دارای منافع مشترکی هستند: حفظ نظام سرمایه داری.

چیاکوکاکایی:
بعنوان یک کرد وکسی که مدت زیادی در کردستان عراق بودید، حکومت اقلیم کردستان عراق را چگونه می بینید؟ ارزیابی شما از نوع اداره این بخش از کشور فدرال عراق وآینده ای که برایش متصور هستید چگونه است؟

نسرین رمضانعلی: اجازه بدهید ابتدا موضوعی را تاکید کنم. من در سنندج، در یکی از شهرهای کردستان ایران متولد شده ام و زبان مادریم کردی است. اما قبل از اینکه مهر ملی و ناسیونالیستی، مذهبی و جنسی بر پیشانیم بزنید، اجازه بدهید بگویم من یک انسان هستم. لازم دیدم این توضیح را بدهم برای اینکه با همین مهرهایی که از پیش بر پیشانی ما انسانها می زنند، صف هایمان را پراکنده می کنند و ما را از هم جدا کرده تا مبادا دستهایمان در دست هم گره بخورد و دنیای وارونه را با دستهای گره کرده مان زیر و رو کنیم. من یک انسانم و حاضر نیستم تعلق قومی و ملی بپذیرم. من انسانم قبل از اینکه بخاطر جنسیتم من را ضعیف العقل و نصف یک مرد بحساب بیاورند و فرودستی را بهم تحمیل کنند. من انسانم قبل از اینکه حدودها را برایم تعریف کنند تا با سیم خاردارها دورم حصار بکشند. من یک انسان آزاد هستم، قبل از اینکه با مذهب، جنسیت، نژاد و ملیت صفم را از هم سرنوشت هایم جدا کنند.

برگردم به سوال شما. من تلاش کردم در پاسخ به سوال دیگر شما مقداری در مورد حکومت کردستان عراق توضیح بدهم. اجازه بدهید در همین ابتدا بگویم که بنظرم حکومت فدرال و فدارلیسم یک سناریوی سیاه خواهد بود. تردیدی نیست که ستم ملی وجود داشته و مردم سالیان زیادی است علیه این ستم مبارزه کرده اند. اما امروز به موقعیت کردستان عراق نگاه کنید، با وجود حاکمیت یک حکومت ناسیونالیست کرد، نه تنها وضعیت مردم بهبود پیدا نکرده، بلکه بدتر نیز شده است. اختناق و سرکوب کامل حاکم است. اگر حزب و جریانی مخالف و علیه حکومت کردستان دست به مبارزه بزند، سرکوب می شود. زمانی مقر حزب کمونیست کارگری عراق مورد حمله اتحادیه میهنی قرار گرفت و تعدادی از پیشمرگان آن قتل عام شدند، تعدادی نیز که زخمی بودند با کمک مردم نجات داده شدند. اینها تنها گوشه های از واقعیت هایی است که در روز روشن جلوی چشم مردم صورت گرفته است. این نمونه نشان می دهد که همانگونه که در بالا اشاره کردم ناسیونالیسم به هیچ وجه پاسخ ستم ملی نیست.

زد و بند با جریانات ارتجاعی مذهبی بخش دیگر عملکرد دولت محلی کردستان بوده است. آیا بر کسی پوشیده است که سران احزاب کردستان عراق به دست بوس جنایتکاران اسلامی رفتند. کردستان عراق محل جولان نیروی اطلاعاتی و شکجه گران اسلامی ایران است. اسامی و تعداد فعالین چپ و کمونیست و اپوزیسیون که توسط آدم کشان وزارت اطلاعات ایران ترور شده اند حتی رسما اعلام نشده است. بخشی از اپوزیسیون ایرانی که در کردستان عراق مقر دارند، هیچ تعرضی را به مقرهایشان یا ترور اعضا و کادرهای جریانات اپوزیسیون ایرانی در منطقه ای تحت پوشش دولت محلی کردستان عراق را محکوم نمی کنند. حکومت کردستان عراق یک حکومت عقب مانده، ارتجاعی و سرکوبگر است. حکومتی که لوله تفنگش را بسوی کارگران میگیرد و گلوله هایش سینه کارگر سلیمانیه را می شکافد، حکومت مدافع منافع مردم نیست.

از بعد از جنگ خلیج حکومت کردستان عراق در دست احزاب کردستان عراق بوده است. باید از مردمی که سالها قربانی حکومت جنایتکار بعث عراق بودند؛ مردمی که برای آزاد زندگی کردن و آزادی داشتن مبارزه کردند، سوال کرد، آیا با این حکومت موافق هستند. بخش زیادی از مردم قطعا پاسخ شان منفی است. بنظر من اگر تنها یک روز سیطره نیروهای نظامی غرب محو شود، بدون تردید جنگ خونینی به پا خواهد شد. دعوا بر سر نفت کرکوک یک واقعیت است. جنگ میان بورژوازی کردستان عراق و بخش دیگر عراق بر سر این منبع مهم اقتصادی براه خواهد افتاد. و مردم عراق چه ساکن کردستان، چه بخش های دیگر قربانی خواهند شد. در عین حال مجادلات میان دو حزب ناسیونالیست کرد، جریان بارزانی و جلال طالبانی پابرجاست. اینجا مردم باز قربانی هستند. دولت محلی کردستان خواستهای آنها را نمایندگی نمی کند، زیرا ماهیتا نمی تواند در کنار مردم قرار بگیرد.

چیاکوکاکایی: به عنوان آخرین سوال؛ پس از گذشت سالیان بسیار که در کومله بودید واز نزدیک روابط وبرنامه های احزاب آن زمان را دنبال می کردید؛ اکنون این احزاب کرد ایرانی را چگونه می بینید؟ تحلیل شما از نگرش ها، سیاست ها، شیوه های مبارزاتی وارتباطات آنها با درون حاکمیت، مردم ایران، تحولات عراق ومنطقه چیست؟

نسرین رمضانعلی: در سالهای 1360 در کردستان ایران دو نیروی اصلی سیاسی وجود داشتند: سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومه له و حزب دمکرات کردستان ایران. در آن مقطع کاملا روشن بود که هر کدام از این دو حزب دارند منافع چه طبقه ای را نمایندگی می کنند. برای همین در حالی که این احزاب علیه جمهوری اسلامی مسلحانه مبارزه می کردند، بین دو حزب نیز یک جنگی نظامی درگرفت. سازمان حزب کمونیست ایران تحت رهبری وقت اعلام آتش بس یک جانبه کرد.

این در حالی بود که جنگ ایران و عراق در جریان بود و دولت عراق با تحمیل محدودیت هایی به فعالیت اپوزیسیون ایرانی، اجازه داده بود، اپوزیسیون در مرز ایران و عراق مقر داشته باشند. اساسا این مقرها برای استراحت واحدهای رزمی و یا محلی، برای استقرارکودکان مجروحین و ارگانهای ستادی احزاب بود. باید همینجا متذکر شوم که در مدتی که احزاب در خاک عراق مقر داشتند کماکان محدودیتهای سیاسی به اپوزیسیون ایرانی تحمیل شده بود. از جمله وقتی مقرهای "کو مه له" مورد حمله نیروهای ارتش عراق قرار گرفت محکوم کردن حکومت بعث مجاز نبود. این محدودیتها با خاتمه جنگ ایران و عراق خیلی بیشتر شد.

درون حزب کمونیست ایران یک گرایش ناسیونالیستی کرد وجود داشت که عملا در مقابل پیشبرد سیاست های کمونیستی کار شکنی می کرد. درست یادم است، بعد از جنگ ایران وعراق، صدای آمریکا با عمر ایلخانی زاده، از رهبران وقت کومه له، مصاحبه ای داشت. در پاسخ به این سوال که با پایان یافتن جنگ ایران و عراق شما اوضاع را برای نیروها و مقرهای خود در خاک عراق چطور می بینید؟ عمر ایلخانی زاده گفت: "کردها تجربه زیاد دارند."

این پاسخ ناسیونالیستی یعنی تکرار همان سیاست احزاب ناسیونالیست کرد، پناه بردن به حکومتهای همسایه. در همین مقطع مباحث داغی حول کمونیسم کارگری در حزب کمونیست به رهبری منصور حکمت جریان داشت. گرایش ناسیونالیستی در مقابل مباحث کمونیسم کارگری جان سختی نشان می داد. منصور حکمت و گرایش کمونیسم کارگری در تلاش ایجاد شرایطی امن برای پیشمرگان و حفظ جان آنها بود. ناسیونالیسم کرد بی خیال و ماجراجویانه به کیش اسلحه چسبیده بود.

با ایجاد فراکسیون کمونیسم کارگری از طرف منصور حکمت و بعد از آن تشکیل حزب کمونیست کارگری تعداد زیادی از کادرهای رهبری و بدنه تشکیلاتی به این حزب پیوستند. آنچه به اسم حزب کمونیست ایران باقی ماند، همواره صرفا در تلاش حفظ تشکیلات بوده است. آنها هنوز در کردستان عراق دارای مقر هستند. جریانات متفاوتی از این حزب انشعاب کرده اند. بعضی باسم کومه له فعالیت می کنند که عملا به سازمان های باند سیاهی بدل شده اند که دست به ترور می زنند و حتی به روی یکدیگر اسلحه می کشند. یکی از این جریانات تحت نام حزب کومه له در جریان مضحکه انتخاباتی ایران، کفش و کلاه کرد و رفت به دست بوسی کروبی و موسوی. حزب دمکرات کردستان که از بسیار پیش از این با سران حکومت زد و بند داشته است و رهبرانش نیز در این مذاکرات پشت پرده قتل عام و ترور شده اند. این جریانات ناسیونالیست امروز تلاش می کنند با خوش خدمتی به جناح اصلاح طلب حکومتی در قدرت سهیم شوند.

احزاب ناسیونالیست ایران بنظرم سیاه لشکر نیروهای ارتجاعی هستند. ما شاهد بودیم وقتی شایعاتی پیرامون حمله آمریکا به ایران در جریان بود، چگونه این احزاب پوتین پا کردند و اعلام آمادگی در خدمت ارتش آمریکا کردند. در همان زمانی که احزاب کردستان عراق متحد نیروهای جنایتکار اسلامی هستد، اینها نیز قصد اتحاد با نیروهای ارتش امریکا دارند. این کار احزاب ناسیونالیست کرد است. پیشمرگان خود را همیشه گوشت دم توپ جنگهای دولتهای منطقه کرده اند. این خطر کماکان بالای سر فعالین این احزاب وجود دارد. احزاب ناسیونالیست وقتی بوی پول بمشامشان می رسد همانقدر انسانی فکر می کنند که امروز دولتمدارن اسلامی و یا دولت بعث عراق فکر می کرد.
این احزاب منافع بوروژوازی کرد را نمایندگی می کنند و حاضر به هر زد و بندی با هر قدرت دولتی هستند. سرنوشت مردم کردستان نه مسئله اینهاست و نه مشغله شان.